بوسه بخشیدی و مست از می نابم کردی شب شد و در وسط حادثه خوابم کردی کاش دی ماه نبود و تونبودی؛ آتش! آنقدر داغ شدی، خانه خرابم کردی تف زده ظرف وجودم بخداوندیِ عشق غوره بودم تو رسیدی و شرابم کردی بی محابا به دلِ فاجعه افتادم؛ باز به گمانم که تو دیوانه حسابم کردی شهر انباشته از دود ...
ادامه مطلب »آرشیو برچسب: غزل
زخمی حادثه…
چهرهها حاکی از این بود که غمگین بودند عدهای آمده بودند و چه مسکین بودند زیر لبها، شبحِ فقرِ دعا تاول داشت دستها منتظرِ ساعت آمین بودند خواب، انباشته از حسرتِ گورستان بود مردگان، در شرفِ لحظهی تلقین بودند رفته بودم به تماشای قصاصِ و دیدم سیلِ گردنشکنان زیرِ تبرزین بودند مردها ظاهرشان مرد و چه دردآور بود، بانوانی که ...
ادامه مطلب »سردیِ دی…
آمدم با غزلِ حادثهی انسانها شبِ تلخیست؛ شبِ شاعریِ هذیانها ما همه خانه به دوشیم؛ چه باکی از مرگ؟ بگذارید بخوابیم به گورستانها بگذارید که در سردیِ دی، با وحشت زیر بوران، بفشاریم بههم دندانها شبِ تزویر، به تاریکیِ خود مشغولاست تا سر نیزه بمانند تنِ قرآنها شیخ در سایهی اوهام، غمِ دین میخورد …و نفهمید چه آورده سرِ ایمانها؟! ...
ادامه مطلب »مصباح روشن
یوسف رسید و شهر خریدار می شود جمعیتی روانه ی بازار می شود مصباحِ روشنِ شبِ تاریکِ من! بیا این راه، با حضورِ تو هموار می شود من با شما خوشم؛ بخداوندی خدا هرچند این معاشقه انکار می شود امشب تمام قافیه ها کربلایی اند شعرم دوباره وارد پیکار می شود هر لحظه عطرِ تربتِ پاک تو می رسد عمداً ...
ادامه مطلب »غزل عاشقانه ای از دوست عزیز آقای مهدی حبیبی
بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد قصه ی عشق مگر بی تو شنیدن دارد بال پرواز مرا سخت شکستی ای داد بعدتو وحشت یک لحظه پریدن دارد لب خشکیده ی مارا نظری کن جانا جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد ای که راهت ز ره عشق جدا بنمودی واقعا بعد تو این راه ...
ادامه مطلب »انتشار سه مطلب از عاکف در نشریه ذوالفقار کرمان
امروز ۲۰ مردادماه سه مطلب از عاکف در شماره ۸۵۲ نشریه ذوالفقار منتشر شد: غزلی آیینی به مناسبت میلاد حضرت رضا علیه السلام تحت عنوان “بچه ماهی” تقدیم به پیشگاه آن حضرت “ناگفته های بابا رجب” به بهانه شهادت جانباز جنگ، رجب محمدزاده و قسمت پایانی یادداشت “کرامات انسانی در عهدنامه مالک اشتر” در ستون دین و انسان نشریه ذوالفقار، ...
ادامه مطلب »برای دخترم به مناسبت روز دختر
مریم! بیا با من بخوان شعر اقاقی را سرخم؛ سپیدی؛ بارور کن این تلاقی را مریم! تو رخ دادی میان شعر و فهمیدم تنها دلیل سوژه های اتفاقی را مریم! نگاه تو شراب تازه ی عشق است پر میکند پیمانهی خالی ساقی را لبخند تو راز تمام جاودانیهاست در تو تماشا میکنم اسرار باقی را دنیا ...
ادامه مطلب »دیدن…؟!
دیدن، شمیم رایحهای از شنیدن است دیدن، ترانهی شبِ از خود رمیدن است دیدن، شکوهِ ناب ترین شعرِ زندگیست دیدن، کنار قافیهها آرمیدن است دیدن، مرا به سوی هدف سوق میدهد دیدن، شروعِ ثانیههای رسیدن است دیدن، پیام آمده از قعر سینههاست دیدن، به سمتِ قاصدکِ دل دویدن است دیدن، کلام زندهی لبهای داغِ ماست دیدن، ...
ادامه مطلب »بت های این بتخانه…
به مناسبت ورود و دفن شهدای گمنام به کرمان: دارند میآیند مردانی که گمنامند گمنام اما راه حلّ هر معمایند دارند میرقصند همراه سکوتی محض آری چقدر این قاصدکها ناز و آرامند آزادگی را ارمغان آورده میدانند گنجشککان باغ، بندِ دانه و دامند ای آسمانیها! حقیقت را ببارانید اینجا حقیقتهای ما هم غرقِ اوهامند ای ...
ادامه مطلب »بچه ماهی
بداهه ای در بازگشت از سفر مشهد و حال و هوای خاص حرم: «بچه ماهی» نوشتم باز هم پیش تو شعرِ بیپناهی را مقفا کرده ام تصویرهای “یاالهی” را رمیده آهویی از بند صیاد و یقین دارد مداوا میکند چشمِ تو دردِ بیپناهی را تمنا می کنم از خشکی ساحل ببر دیگر به دریای پر از مهرِ خودت این بچه ...
ادامه مطلب »وجود محض…
هر زمانی که دلم درگیرِ غفلت میشود معتقد هستم که در حقت خیانت میشود ای وجود محض! ای بودِ مسلم! پیش تو ادعایِ بودنم، دارد جسارت میشود این مسیر آلودگی هرگز نمیبیند به خود هر کسی یک رو شود مرد طریقت می شود بین مغضوبان نشستم جز ضرر حاصل نشد رحمتی فرما که قطعا با محبت میشود ...
ادامه مطلب »