آرشیو برچسب: شعر عاکف

مصباح روشن

یوسف رسید و شهر خریدار می شود جمعیتی روانه ی بازار می شود مصباحِ روشنِ شبِ تاریکِ من! بیا این راه، با حضورِ تو هموار می شود من با شما خوشم؛ بخداوندی خدا هرچند این معاشقه انکار می شود امشب تمام قافیه ها کربلایی اند شعرم دوباره وارد پیکار می شود هر لحظه عطرِ تربتِ پاک تو می رسد عمداً ...

ادامه مطلب »

پایان روز شهریار: “دیوان به دیوان”

با عذرخواهی فراوان و کمی با تاخیر روز شعر و ادب فارسی را به محضر همه دوستانم، بخصوص دلبختگان وادی ادب و شعرای عزیز تبریک عرض می کنم. هم اکنون که روز بزرگداشت استاد شهریار تبریزی رو به پایان است؛ خدمت دوستان رسیدم به این بهانه: “دیوان به دیوان” غزلیست حاصل سرقت از شاعران بزرگ، و در این ثانیه های ...

ادامه مطلب »

انتشار سه مطلب از عاکف در نشریه ذوالفقار کرمان

امروز ۲۰ مردادماه سه مطلب از عاکف در شماره ۸۵۲ نشریه ذوالفقار منتشر شد: غزلی آیینی به مناسبت میلاد حضرت رضا علیه السلام تحت عنوان “بچه ماهی” تقدیم به پیشگاه آن حضرت “ناگفته های بابا رجب” به بهانه شهادت جانباز جنگ، رجب محمدزاده و قسمت پایانی یادداشت “کرامات انسانی در عهدنامه مالک اشتر” در ستون دین و انسان نشریه ذوالفقار، ...

ادامه مطلب »

دیدن…؟!

دیدن، شمیم رایحه‌ای از شنیدن است دیدن، ترانه‌ی شبِ از خود رمیدن است   دیدن، شکوهِ ناب ترین شعرِ زندگیست دیدن، کنار قافیه‌ها آرمیدن است   دیدن، مرا به سوی هدف سوق می‌دهد دیدن، شروعِ ثانیه‌های رسیدن است   دیدن، پیام آمده از قعر سینه‌هاست دیدن، به سمتِ قاصدکِ دل دویدن است   دیدن، کلام زنده‌ی لب‌های داغِ ماست دیدن، ...

ادامه مطلب »

بت های این بتخانه…

به مناسبت ورود و دفن شهدای گمنام به کرمان:   دارند می‌آیند مردانی که گمنامند گمنام اما راه حلّ هر معمایند   دارند می‌رقصند همراه سکوتی محض آری چقدر این قاصدک‌ها ناز و آرامند   آزادگی را ارمغان آورده می‌دانند گنجشککان باغ، بندِ دانه و دامند   ای آسمانی‌ها! حقیقت را ببارانید اینجا حقیقت‌های ما هم غرقِ اوهامند   ای ...

ادامه مطلب »

بچه ماهی

بداهه ای در بازگشت از سفر مشهد و حال و هوای خاص حرم: «بچه ماهی» نوشتم باز هم پیش تو شعرِ بی‌پناهی را مقفا کرده ام تصویرهای “یاالهی” را رمیده آهویی از بند صیاد و یقین دارد مداوا می‌کند چشمِ تو دردِ بی‌پناهی را تمنا می کنم از خشکی ساحل ببر دیگر به دریای پر از مهرِ خودت این بچه ...

ادامه مطلب »

وجود محض…

هر زمانی که دلم درگیرِ غفلت می‌شود معتقد هستم که در حقت خیانت می‌شود   ای وجود محض! ای بودِ مسلم! پیش تو ادعایِ بودنم، دارد جسارت می‌شود   این مسیر آلودگی هرگز نمی‌بیند به خود هر کسی یک رو شود مرد طریقت می شود   بین مغضوبان نشستم جز ضرر حاصل نشد رحمتی فرما که قطعا با محبت می‌شود ...

ادامه مطلب »

به میمنت روز قلم: «صدای پای شب شعر»

روز قلم براهالی دیار قلم مبارک باد   دوباره کلک غزل می رود قلم بزند به صفحه ی دل غمدیده رنگِ غم بزند   دوباره قافیه با درد متحد شده است که باز حادثه ی دیگری رقم بزند   رسیده از سفر چاه، کفتری به حضور که حرفهای دلش را در این حرم بزند   صدایِ پای شبِ شعر می ...

ادامه مطلب »

حاضر جوابی های تو…

می‌برد دل را شکوه قامت رعنای تو دشت زیبا می‌شود از عطرِ روح افزای تو   شهر اذعان کرده گلها را به وجد آورده است در میانِ بوستان، رقاصی زیبای تو   غنچه‌های نسترن، می‌ریزد از شاخِ لبت باغ، مبهوت است از حاضرجوابی‌های تو   گریه می ریزم به یمن مقدمِ تو بیت بیت می نشیند شبنمِ اشکِ غزل در ...

ادامه مطلب »

در انتظار نان و خرما…

می ریزد امشب از قلم‌ها درد، برگرد حالا بیا از راه خود، برگرد، برگرد محضِ خداوندِ کبوترهای چاهی ای همنشینِ واژه‌های درد! برگرد شب‌های کوفه، گرمِ لبخند تو بودند در سینه‌ها حبس است آهِ سرد، برگرد امشب، تحجُّر در کمینت مانده تا صبح ای شب ستیز! از راهِ این شبگرد، برگرد تشنه به خون عدل و انصاف است ای مرد! ...

ادامه مطلب »

«مست، تا لحظه افطار»

می‌رسد گاهی از این کوچه‌ی خلوت، خبرت یک شب از راه بیا، باز نشینم به برت می‌کند روحِ مرا بین مناجات قنوت مست، تا لحظه‌ی افطار، حضورِ سحرت مویِ تو باعث پیدایش شعری دگر است ریخته بافه‌ای از جنسِ غزل دور سرت به دلم مانده در این تلخی ایام هنوز لذت بوسه‌ ای از کنجِ لب پر شکرت کاش رد ...

ادامه مطلب »
bigtheme