بنام خدا انالله و انااليه راجعون … سرمای خشک دی ماه، آنچنان غضبآلود، شهر را احاطه کرده که فاق قلم هم توان یاری دستان شاعر را ندارد. سرد است و بیباران و سردیم و بی انسان. …حالا در شب تلخ امیرکبیر و شب تلخ هاشمی وقتی میبینم هنوز هم بعد از مرگ یک انسان یک عده در جکستان توهمهای خود ...
ادامه مطلب »اخبار اصلی
بگذارید بخوابیم به گورستان ها…
به نظر می رسد دوران ارتباط های فراگیر کنونی، در حال نقاشی تصویر جهانی خالی از اخلاق انسانیست. روزگاری، اهالی “قلم” و “هنر” وجدان بیدار این جامعه بودند. و گاهی سعی داشتند با نشان دادن سیاهی و سپیدی، روح افراد جامعه را به تکاپو وا دارند. امروز روح بیدار و وجدان بزرگ جامعه کجاست و در چه جایگاهی قرار گرفته ...
ادامه مطلب »زخمی حادثه…
چهرهها حاکی از این بود که غمگین بودند عدهای آمده بودند و چه مسکین بودند زیر لبها، شبحِ فقرِ دعا تاول داشت دستها منتظرِ ساعت آمین بودند خواب، انباشته از حسرتِ گورستان بود مردگان، در شرفِ لحظهی تلقین بودند رفته بودم به تماشای قصاصِ و دیدم سیلِ گردنشکنان زیرِ تبرزین بودند مردها ظاهرشان مرد و چه دردآور بود، بانوانی که ...
ادامه مطلب »اسکرین شات های قلّابی…
خسته ام از مکاتبِ تشویش خسته از شعرِ بی صدا، بی تو از مدل های “موج نو” در شعر از تمامیِ واژه ها، بی تو استیکرهای بوسه می رقصد در فضای مجازیِ یک شهر همه دور از حقیقتی مبهم همه درگیر بازی یک شهر خسته ام از قسم، که می ریزد روی دل، در نشیبِ اشکی سرد اسکرین شات های ...
ادامه مطلب »سردیِ دی…
آمدم با غزلِ حادثهی انسانها شبِ تلخیست؛ شبِ شاعریِ هذیانها ما همه خانه به دوشیم؛ چه باکی از مرگ؟ بگذارید بخوابیم به گورستانها بگذارید که در سردیِ دی، با وحشت زیر بوران، بفشاریم بههم دندانها شبِ تزویر، به تاریکیِ خود مشغولاست تا سر نیزه بمانند تنِ قرآنها شیخ در سایهی اوهام، غمِ دین میخورد …و نفهمید چه آورده سرِ ایمانها؟! ...
ادامه مطلب »به بهانه حضور استاد مودب در برنامه تلویزیونی: “شنیدن کی بود مانند دیدن”
اواخر تیرماه بود که گفتگویی با استاد جمال الدین مؤدب در نشریه ذوالفقار به چاپ رسید. استاد مسلم خوشنویسی که تابلوهای منحصر به فرد وی، چشم نواز و اعجاب برانگیزند. استاد جمالدین مؤدب که بیش از چهل سال مسؤول انجمن خوشنویسان کرمان بود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد بی گمان حق زیادی بر گردن هنردوستان و فرهنگ دوستان دیار ...
ادامه مطلب »روز دانشجو…
دیروز برای یافتن آرامش و تمرکز فکر درباره ی یک تصمیم قطعی و سازنده، در آستانه “روزدانشجو” سری به دانشگاه و به تعبیری سری به خاطرات گذشته زدم. دوران تحصیل در مجموع دوران خوبی بود؛ ایام مدرسه از دبستان تا دبیرستان و دانشگاه هم در دوران کارشناسی عمران و هم در مقطع ارشد ادبیات هر کدامش دارای مضامینی خاص و ...
ادامه مطلب »روز تلخ خانوک…
امروز رو در خانوک شهر و زادگاه اجدادیام سپری کردم. سخته آدم یه روز بره توی شهرش و مثل دیوونهها دنبال نشانههای اصالتش بگرده و ببینه دیگه نه خبری از پدربزرگ هست و نه اثری از مادربزرگ و نه یادی از بزرگان شهر… و ببینه برکت روزهای قدیم از شهرش رفته و ببینه صحرا و باغ های شهرش رو به ...
ادامه مطلب »برای پدربزرگم که دیگر نیست…
در هوای برگ ریزان، شهر در بیداد ماند بی حضورت باغچه در حسرت شمشاد ماند خواستم تکبیرگویان با توهمراهی کنم در گلوی خستهی من حسرت فریاد ماند تیشهای بردار و جای کوه بر جانم بزن رازهای بیستون در سینهی فرهاد ماند عدل دارد خودنمایی میکند در باغ ما «رنج گل بلبل کشید و» گل برای باد ماند خانهی اجداد عاکف، ...
ادامه مطلب »حادثه هشتم آبان…
همراه باحادثه هشتم آبان ماه ۹۵ در خیابانهای پرخاطرهی شهر کرمان، پس از بازدید از چند پروژه ی عمرانی و بررسی وضعیت چند نقطه ی ترافیکی شهر در هوای نسبتا گرم پاییزی(!!) جای یک بستنی زعفرانی خالی بود که عقدهی گرمای آبان را بر سرش خالی کنیم که… حالا پس از ۱۵ سال کار و تلاش های بی وقفه و ...
ادامه مطلب »روز جهانی سکوت
در پایان نامهای پر از سکوت اینگونه رقم خوردم: نارنجی و سرد شبهای طولانی پادشاه فصلها بی لالایی و قصه در کنار خوشههای پروین از زهره تا ناهید در لابلای بوته های نسترن با مریمها و سوسنها با ترانه و ستاره آخ فراموش کردم من در جنگلهای اول مهر شیداترین دل را به تماشا نشستم از گرگان تا کرمان مست ...
ادامه مطلب »