روز قلم براهالی دیار قلم مبارک باد دوباره کلک غزل می رود قلم بزند به صفحه ی دل غمدیده رنگِ غم بزند دوباره قافیه با درد متحد شده است که باز حادثه ی دیگری رقم بزند رسیده از سفر چاه، کفتری به حضور که حرفهای دلش را در این حرم بزند صدایِ پای شبِ شعر می ...
ادامه مطلب »آرشیو برچسب: غزل
انتشار غزلی از عاکف به همراه دو شعر از شاعران کشور در نشریه کرمان امروز
سرویس خبر: روز گذشته ۱۳ تیرماه۹۵ نشریه کرمان امروز در شماره ۲۳۴۵ خود غزلی از محمدعلی عرب نژاد(عاکف) را به همراه دو سروده از سروده های آقای سهیل پرند شاعری از پایتخت و خانم زهرا وهاب(ساقی) شاعره اصفهانی دو تن از بهترین شاعران کشور را منتشر کرد. پایگاه اطلاع رسانی محمدعلی عرب نژاد ضمن تشکر از جناب آقای فتح نژاد ...
ادامه مطلب »حاضر جوابی های تو…
میبرد دل را شکوه قامت رعنای تو دشت زیبا میشود از عطرِ روح افزای تو شهر اذعان کرده گلها را به وجد آورده است در میانِ بوستان، رقاصی زیبای تو غنچههای نسترن، میریزد از شاخِ لبت باغ، مبهوت است از حاضرجوابیهای تو گریه می ریزم به یمن مقدمِ تو بیت بیت می نشیند شبنمِ اشکِ غزل در ...
ادامه مطلب »در انتظار نان و خرما…
می ریزد امشب از قلمها درد، برگرد حالا بیا از راه خود، برگرد، برگرد محضِ خداوندِ کبوترهای چاهی ای همنشینِ واژههای درد! برگرد شبهای کوفه، گرمِ لبخند تو بودند در سینهها حبس است آهِ سرد، برگرد امشب، تحجُّر در کمینت مانده تا صبح ای شب ستیز! از راهِ این شبگرد، برگرد تشنه به خون عدل و انصاف است ای مرد! ...
ادامه مطلب »غزلی جدید از خانم زهرا وهاب(ساقی) با تضمین مصرعی از ارفع کرمانی
ویرانه بی خیال تو ماوای ما نبود (من بی تو غرق دلهره)، معنای ما نبود پیراهنی که دست قضا دوخت برتنم شایسته ی توان و سراپای ما نبود ما را هوای عشق تو رسوای شهر کرد اما به فکر غربت فردای ما نبود «کاری که عشق کرد گمانم خدا نکرد»* رسوا شدیم و شهر دگر جای ما نبود شیطان تبر ...
ادامه مطلب »شبِ شعر عاکف
در این شهر، راهی به جایی ندارم به جز دردها آشنایی ندارم بدور از صفِ مدعیان نشستم همین هستم و ادعایی ندارم تو ای شیخ! باش و خدایی که داری که من جز بتِ خود، خدایی ندارم میان همه دلبریهایِ دنیا پری رویِ بالا بلایی ندارم چنان بی تو غرقِ سکوتم که حتی غم و هق ...
ادامه مطلب »غزلی زیبا از حامد عسکری
بانوی ترم پنجم من ، ای فرشته نام دزدمونای زندگی شاعری درام! هارمونی منظم آثار بتهوون مانتو كلوش! خانم دانشكده، سلام! از بس قدم زدم به دليل همين غزل بر گُرده های شهر بجا مانده رد پام اين روزها بدون تو، نه سينما نه پيت… ..زا، من نشستهام و همين بسته آدام… ..سی كه تو آن ...
ادامه مطلب »تقدیم به پاهای چالاک پیما:
امروز روز جانباز است شاید هر کسی با چشم و اندیشه ی خودش به این مقوله نگاه کند. و شاید… کسی باور نکند که سیمین_بهبهانی هم برای این شخصیت ناشناخته، شعری گفته باشد و شاید… سیمین هم میدانست و باور داشت که در عرصهی جانبازی، ریا جایگاهی ندارد… بهبهانی را خیلی ها دیدهاند و تفکرش را می شناسند، با رسوم ...
ادامه مطلب »تهمت های بی پایان…
گلهام، پژمردند؛ بر این خاک، نفرین! در دشت، بر سرهای زیر لاک، نفرین! خوابم پریشان است و من درگیر فریاد بر حمله ی کابوس وحشتناک، نفرین!
ادامه مطلب »«جدایی از کسی که…»
کنار تو سخن گفتن از احوالم؛ عجب کاری! بله! انگار که در شوره زاری بذر می کاری
ادامه مطلب »