آرشیو برچسب: غزل کرمان

کمی تکیده تر از قاب روی دیوارم

کمی تکیده‌تر از قاب روی دیوارم و از سکوت پر از انتظار سرشارم چنان گذشت به من عمر، تلخ و بی‌حاصل به جان عشق از این روزگار بیزارم به جرم شعر و تغزل شماطتم کردند به دردِ لعنتیِ شاعری گرفتارم روانی‌ام؟ به شما چه؟ شما چه می‌فهمید؟ رها کنید مرا در میانِ افکارم نفس نمانده برایم یکی بیاید کاش کشان ...

ادامه مطلب »

تو را هرگز نفهمیدند…

تقدیم به زنده یاد سردار سلیمانی: تپش‌های دلم از درد ناملموس می‌گویند از این داغی که شد در سینه‌ام محبوس می‌گویند اقاقی‌های این صحرا پس از مرگِ تو پژمردند تو را هرگز نفهمیدند و از افسوس می‌گویند تو با مرغان دریایی چه رازی را بیان کردی؟ که توصیف کلامت را به اقیانوس ‌می‌گویند! تو در بین کدامین آتشِ تاریخ گل ...

ادامه مطلب »

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم می‌رسد حادثه‌ی تازه‌ای از دور و برم در میان همه‌ی دغدغه‌ها، مشغله‌ها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شده‌ام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...

ادامه مطلب »

پیش من تا ابدالدهر بمان؛ می‌ارزد

پیش من تا ابدالدهر بمان؛ می‌ارزد می‌خرم ناز تو ای عشق، به جان، می‌ارزد   بگذارید برقصم به شبستان شکست که تمامش به شکوه هیجان می‌ارزد   بگذارید بمیرم که در این قبر مخوف هرچه باشد به تمامی جهان می‌ارزد   تب کنم تا تو پرستار منِ مست شوی با تو هر قَدْر بگویم هذیان می‌ارزد   بنویسید به موسی ...

ادامه مطلب »

بین شلوغیِ خس و خاشاک، این‌بار

بین شلوغیِ خس و خاشاک، این‌بار با عشقِ تو پر می‌زنم بی‌باک، این‌بار   ماندم چرا‌ غم‌نامه‌ام از متن تاریخ هی می‌رسد با حمله‌ی پژواک، این‌بار   گردن گرفتم فتنه‌هایت را زلیخا! من آمدم اما گریبان‌چاک، این‌بار   برگشتم از هر اتفاق تلخ و تاریک با خاطراتی رفته زیر خاک، این‌بار   آرامشم در سایه ‌ی یک قهر مطلق از ...

ادامه مطلب »

جشن امضا در جمع دوستان نشریه ذوالفقار

هوالرفیق کار قشنگ و غافلگیرانه دوستان نشریه ذوالفقار در روز کتاب و کتابخوانی در کنار جشن تولد سرکار خانم مریم فهیمی‌نژاد یک جشن امضا و رونمایی خودمانی از فلوکستین بیست و در واقع یک دورهمی لذت‌بخش که حقیقتا شگفت زده شدم و بسیار خوش گذشت… خدایا شکر بابت دوستان خوب محمدعلی عربنژاد  

ادامه مطلب »

درگیر قدم های خیابان

در سینه اگر درد، فراوان شده باشد یک بغضِ غریب است که پنهان شده باشد مانند همان عابر دل‌خسته که در شب درگیرِ قدم‌های خیابان شده باشد؛ ابری شده چشمان پر از دغدغه‌ی من انگار دلم عاشق باران شده باشد دیر آمدی و فکرِ عجیبی به سرم زد گفتم نکند باز پشیمان شده باشد کی می‌شود ای مسئله ساز همه‌ی ...

ادامه مطلب »

مرگ اقیانوس

تقدیم به جانباختگان حادثه نفتکش سانچی: شهر، تاریک است؛ پُر کن مخزنِ فانوس را دور کن از راه، این خاموشیِ منحوس را ای قلم! یاری بفرما در شبستانِ سکوت تا بریزم روی کاغذ، دردِ ناملموس را خوابِ دریا غرقِ آشوب است؛ آیا می‌شود تا فرو ریزد به ساحل آتشِ کابوس را؟ داغدارِ مرگِ ماهی‌های دریایم، عجیب پاک کن از چشمِ ...

ادامه مطلب »

درد چاه…

چشمم ابری و وا نشد بغضم باز باران و باز غوغا شد قطره‌ای بر قلم چکید امشب تا که این بیت‌ها مقفا شد درد صفین و نهروان در دل از زمانی که عدل را آورد مرد لبخندِ بی بضاعت‌ها بر سر چاهِ گریه، تنها شد… *** …مرد، گمنام بود و تنها بود مردِ شب‌های نان و خرما بود نان جو ...

ادامه مطلب »
bigtheme