درد چاه…

چشمم ابری و وا نشد بغضم
باز باران و باز غوغا شد
قطره‌ای بر قلم چکید امشب
تا که این بیت‌ها مقفا شد

درد صفین و نهروان در دل
از زمانی که عدل را آورد
مرد لبخندِ بی بضاعت‌ها
بر سر چاهِ گریه، تنها شد…
***
…مرد، گمنام بود و تنها بود
مردِ شب‌های نان و خرما بود
نان جو با نمک… اذان گفتند
لحظه های وداع بابا شد

اشکِ مرغابیان در این خانه
سر راه همای رحمت ریخت
در به روی عدالتی مطلق
بسته بود؛ آه، ناگهان وا شد

یک نفر  آمد و کمی خوابید
مُهر پیشانی‌اش نمایان بود
وقت تکبیر نافله، ناگاه
برق شمشیرِ کفر پیدا شد،

روحِ تزویر زنده در کوفه
شهر آکنده از تلاطم ها
ماه تابید بین محراب و
شور شق‌القمر مهیّا شد

بشکند دستِ هر قلم در دست
اگر از دردِ چاه ننویسد
چاه نه، ماه نه، همان خورشید…
باز در واژه‌هام غوغا شد…

محمدعلی عربنژاد_عاکف

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...