خطاب به زاهد پاکیزه سرشت

بنام خداوند جان آفرین

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

روز قلم در پیش است و شنیدم و دیدم که یک شیخ تهرانی در شب قدر ماه رمضان بخشی از افاضات منبر خود را به هتاکی علیه شاعران عارف و بی نظیری همچون حضرات حافظ وسعدی و مولوی پرداخته است. من یک مسلمانم و اما از آنجا که این روزها جسته و گریخته دیده می شود که منبر دین و مذهب ابزار دست برخی بیسوادهای فحاش عمامه به سر یا بدون عمامه، می شود رنج می خورم و دلم نمی خواهد دینم ابزار دست مقاصد شوم برخی و حراج دست اوباشی و سفسطه گری عده ای دیگر شود و از بد روزگار مجبورم قلم بدست شوم و روز قلم امسال را خرج پاسخ به هتاکی های بظاهر عالمان بدون علم و عمل کنم. اما از آنجا خود نیز سواد چندانی ندارم برای پاسخ به خزعبلات شیخ مهدی تهرانی دامت توفیقاته از روح پاک خود حضرت حافظ مدد می گیرم:

جناب شیخ! از افاضات شما معلوم شد که در طول عمرتان به هیچ وجه حتی یک بیت شعر حافظ هم نخوانید و از سر لجاجت حتی نگاهی کوتاه هم به اشعار نغز این عارف بی نظیر نداشتید. چرا که پاسخ حرف های بی سرو ته شما در همان دیوان وجود دارد:

شما حافظ را سنی مذهب خواندید و اگرچه اهل سنت یکی از فرقه های محترم و بزرگ اسلامی و مورد احترام ما هست اما حافظ به یقین و به شهادت بسیاری از بزرگان تشیع، شیعه ی راستین امیرالمومنین بوده چرا که خود حضرتش می گوید:

حافظ اگر قدم نهی در ره خاندان به صدق

بدرقه ی رهت کنم همت شحنه ی نجف

و با این شاهد بی مثال، او صدق و صفاو سیر و سلوک واقعی را در مکتب حضرت مولا علی علیه السلام جستجو می کند.

فرمودید که حافظ صوفیست:

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل؟

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

این شعر حافظ به دو مطلب اشاره دارد یکی نقد عملکرد صوفیانه و دوم اعتقاد به انتظار و روزگار ظهور و فرج

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

و قس علیهذا…

حضرت حافظ جبری نیست جناب شیخ! چرا که همانگونه در مطلع کلامم آوردم حضرت به صراحت می گوید: ما می توانیم لشکر غم را بیناد کن کنیم و این نشانه ی اختیار ماست… و در راه رسیدن به مقصد متعالی خود حتی از جان مایه می گذارد و می گوید:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

و همچنین دارد که:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

آقای شیخ مهدی تهرانی! به چه حکمی حافظ را در مقابل قرآن کریم قرار می دهید در حالی که خود او در برابر عظمت قرآن سر تعظیم فرود آورده است:

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

***

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد

لطایف حکمی با کتاب قرآنی

***

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

***

گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد

حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی

***

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

***

ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ

فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست

***

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

***

و الحق که ای شیخ محترم! مصداق همین بیت حافظ هستید که فرمود:

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

خلاصه اینکه جناب شیخ! از حرف های بی سرو ته تو معلوم است چیزی از حافظ نمی فهمی و قطعا به همین شکل نه از حضرت مولوی بزرگ چیزی می دانی و نه استاد سخن سعدی و نه از اهالی هنر و ادب و معرفت لذا به قول حضرت مرشد:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.

و حالا که مستعمین و مخاطبین خود را از حافظ خوانی منع کردی عرض کنم به محضرتان که:

شیخم به طنز گفت: حرام است مِی مخور

گفتم به چشم، گوش به هر خر نمی کنم…

والسلام.

محمدعلی عرب نژاد عاکف

۱۲تیر۹۶

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...