آرشیو برچسب: مجموعه شعر به وقت پارادیس

به نگاهت سوگند

به نگاهت سوگند غرق آشوبم و می‌رقصد باد و در این بزمِ سپیدار، تو را می‌طلبم عصر دیروز که سرگرم اقاقی بودم به پرستوی مهاجر گفتم خبرم را ببرد به فراسوی زمان؛ مدتی هست که آواره‌ی اقلیم شبم به نگاهت سوگند چشم مهتاب مرا می‌طلبد آه؛ باید بروم پشت دریاچه‌ی نور بوسه‌ی گرم خداوند مرا می‌خواند آسمان، رقعه‌ی ترحیم مرا ...

ادامه مطلب »

کمی تکیده تر از قاب روی دیوارم

کمی تکیده‌تر از قاب روی دیوارم و از سکوت پر از انتظار سرشارم چنان گذشت به من عمر، تلخ و بی‌حاصل به جان عشق از این روزگار بیزارم به جرم شعر و تغزل شماطتم کردند به دردِ لعنتیِ شاعری گرفتارم روانی‌ام؟ به شما چه؟ شما چه می‌فهمید؟ رها کنید مرا در میانِ افکارم نفس نمانده برایم یکی بیاید کاش کشان ...

ادامه مطلب »

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم می‌رسد حادثه‌ی تازه‌ای از دور و برم در میان همه‌ی دغدغه‌ها، مشغله‌ها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شده‌ام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...

ادامه مطلب »
bigtheme