یوسف رسید و شهر خریدار می شود جمعیتی روانه ی بازار می شود مصباحِ روشنِ شبِ تاریکِ من! بیا این راه، با حضورِ تو هموار می شود من با شما خوشم؛ بخداوندی خدا هرچند این معاشقه انکار می شود امشب تمام قافیه ها کربلایی اند شعرم دوباره وارد پیکار می شود هر لحظه عطرِ تربتِ پاک تو می رسد عمداً ...
ادامه مطلب »آرشیو برچسب: غزلیات محمدعلی عرب نژاد
حاضر جوابی های تو…
میبرد دل را شکوه قامت رعنای تو دشت زیبا میشود از عطرِ روح افزای تو شهر اذعان کرده گلها را به وجد آورده است در میانِ بوستان، رقاصی زیبای تو غنچههای نسترن، میریزد از شاخِ لبت باغ، مبهوت است از حاضرجوابیهای تو گریه می ریزم به یمن مقدمِ تو بیت بیت می نشیند شبنمِ اشکِ غزل در ...
ادامه مطلب »