“هوالحق” صبح امروز پس از شش سال فعالیت و عضویت در کانون مداحان و شاعران آیینی استان کرمان(دوره سوم و طولانی ترین دوره) ضمن مراجعه به سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان کرمان انصراف کتبی خود را به نفع دو تن از اساتید عزیزم و از چهره های محبوب و بنام کرمان در امر مداحی آقایان “حاج محمدرضاگلچین” و “حاج رضازحمتکش” به ...
ادامه مطلب »آرشیو برچسب: به وقت پاردایس
به نگاهت سوگند
به نگاهت سوگند غرق آشوبم و میرقصد باد و در این بزمِ سپیدار، تو را میطلبم عصر دیروز که سرگرم اقاقی بودم به پرستوی مهاجر گفتم خبرم را ببرد به فراسوی زمان؛ مدتی هست که آوارهی اقلیم شبم به نگاهت سوگند چشم مهتاب مرا میطلبد آه؛ باید بروم پشت دریاچهی نور بوسهی گرم خداوند مرا میخواند آسمان، رقعهی ترحیم مرا ...
ادامه مطلب »کمی تکیده تر از قاب روی دیوارم
کمی تکیدهتر از قاب روی دیوارم و از سکوت پر از انتظار سرشارم چنان گذشت به من عمر، تلخ و بیحاصل به جان عشق از این روزگار بیزارم به جرم شعر و تغزل شماطتم کردند به دردِ لعنتیِ شاعری گرفتارم روانیام؟ به شما چه؟ شما چه میفهمید؟ رها کنید مرا در میانِ افکارم نفس نمانده برایم یکی بیاید کاش کشان ...
ادامه مطلب »حرفم را می زنم(یادداشتی برای وقایع اخیر)
هوالمنصف دوستی امروز به من گفت تو چطور شاعر و اهل قلمی هستی که از وقایع اخیر چیزی نمینویسی؟ ترجیح داده بودم در میان داد و دودها خفهخون بگیرم. ولی نمیدانم چه شد که نوشتم و شد این: من نه طرفدار بدون قید سپاهم و سپاهیام و نه مخالف مطلق دولت و دولتیها. الحمدلله نه اصولگرایی بلدم و نه اصلاحطلب ...
ادامه مطلب »لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم
لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم میرسد حادثهی تازهای از دور و برم در میان همهی دغدغهها، مشغلهها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شدهام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...
ادامه مطلب »