🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبهاش، هنگام طوفانش زمین میلرزد از آرایههای قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بیپروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم کند همت که بِنویسَد فقط یک سطرِ عنوانش چنان از ساحتِ قدقامتش توحید میریزد که زانو میزند خلقِ ...
ادامه مطلب »سروده های کلاسیک
شبیه آتش خاکسترم؛ هرچند خاموشم
شبیه آتش خاکسترم؛ هرچند خاموشم برای ماندنِ در این خرابه سخت میکوشم به این جمعی که زیر پیکرم با شوق میخندند بگو ای بیصفتها! من خودم فریادِ چاووشم نگاهم میکنی تا با سپاهِ تو بیاویزم برای حملهی چشمت، لباس رزم میپوشم میانِ دستهایت، دستهایم حرفها دارند مرا محکم بغل کن چون که من محتاج آغوشم خیابان تا خیابان کوچه تا ...
ادامه مطلب »کمی تکیده تر از قاب روی دیوارم
کمی تکیدهتر از قاب روی دیوارم و از سکوت پر از انتظار سرشارم چنان گذشت به من عمر، تلخ و بیحاصل به جان عشق از این روزگار بیزارم به جرم شعر و تغزل شماطتم کردند به دردِ لعنتیِ شاعری گرفتارم روانیام؟ به شما چه؟ شما چه میفهمید؟ رها کنید مرا در میانِ افکارم نفس نمانده برایم یکی بیاید کاش کشان ...
ادامه مطلب »سردار تاب روضهی دیوار و در نداشت
رعدی وزید و سرعت طوفان شدید شد باران! ببار؛ نوبت فصلی جدید شد از آتش سیاه، به گلزار معرفت گلبرگ لاله سوخت؛ ولی روسفید شد آرام بود خوابِ جهان در شبی مخوف یکمردِ پاک، کشتهی دستی پلید شد با او بگو که روز جهان شب شده؛ ولی برخیز پهلوان! که برای تو عید شد سر داد و پر کشید به ...
ادامه مطلب »تو را هرگز نفهمیدند…
تقدیم به زنده یاد سردار سلیمانی: تپشهای دلم از درد ناملموس میگویند از این داغی که شد در سینهام محبوس میگویند اقاقیهای این صحرا پس از مرگِ تو پژمردند تو را هرگز نفهمیدند و از افسوس میگویند تو با مرغان دریایی چه رازی را بیان کردی؟ که توصیف کلامت را به اقیانوس میگویند! تو در بین کدامین آتشِ تاریخ گل ...
ادامه مطلب »صدای آبان ۹۸
معجزه سر نمیرسد از راه، این خرافات، وَهم و تلقین است آی انسان! تو برده خواهی شد، تا زمانی که منطقت این است منطقی که ستم پذیرت کرد منطقی که به ظلم پا داده در میان تظلم مطلق، راه تو تا همیشه تمکین است در هبوطِ کرامت انسان روزها فکر میکنم دارد به کجا میبرد مرا با خود؟! درد امنیتی ...
ادامه مطلب »لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم
لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم میرسد حادثهی تازهای از دور و برم در میان همهی دغدغهها، مشغلهها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شدهام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...
ادامه مطلب »پیش من تا ابدالدهر بمان؛ میارزد
پیش من تا ابدالدهر بمان؛ میارزد میخرم ناز تو ای عشق، به جان، میارزد بگذارید برقصم به شبستان شکست که تمامش به شکوه هیجان میارزد بگذارید بمیرم که در این قبر مخوف هرچه باشد به تمامی جهان میارزد تب کنم تا تو پرستار منِ مست شوی با تو هر قَدْر بگویم هذیان میارزد بنویسید به موسی ...
ادامه مطلب »بین شلوغیِ خس و خاشاک، اینبار
بین شلوغیِ خس و خاشاک، اینبار با عشقِ تو پر میزنم بیباک، اینبار ماندم چرا غمنامهام از متن تاریخ هی میرسد با حملهی پژواک، اینبار گردن گرفتم فتنههایت را زلیخا! من آمدم اما گریبانچاک، اینبار برگشتم از هر اتفاق تلخ و تاریک با خاطراتی رفته زیر خاک، اینبار آرامشم در سایه ی یک قهر مطلق از ...
ادامه مطلب »میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی
… و باز هم لطف دوستان و انتشار غزلی از مجموعه شعر “فلوکستین بیست” در شماره ۱۰۹۳۸ روزنامه سراسری خبر جنوب با تشکر از مدیر مسوول محترم و دبیر عزیز صفحه شعر و اندیشه میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی مبادا از من دیوانه، لختی رو بگردانی چنان از خندهات هی واژه میریزد، عزیز من! که یکسر میکند گل، بر لبم ...
ادامه مطلب »فصلی جدید در شبِ باران شروع شد
فصلی جدید در شبِ باران شروع شد همراه دردهای من آبان شروع شد خشخش صدای پای غزل میرسد؛ ولی ساق قلم شکست و خیابان شروع شد شد سیب آفریده و آدم تمام شد حوا نوشت: قصهی انسان شروع شد قاجار صف کشیده به تاراج چشمهات چشمک زدی و حمله به کرمان شروع شد پایان نداشتیم و… غزل بود و شعر ...
ادامه مطلب »