#هوالرفیق هر سال #بیست_و_هفتم_شهریور در کنار مناسبتی که برایش تعریف شده و به نام #استاد_شهریار نامیده میشود و در کنار همه هیاهوهایی که بعضا اعتراض به نامگذاری چنین روزی هست و یا گرامیداشتهای برگزار شده برای #شهریار ، بدور از همهی حواشی که هست بیش از همه، یک چیز برایم تداعی میشود و آن هم ورود رسمی من به فضای ...
ادامه مطلب »اخبار اصلی
یادداشتی برای این روزها
بسمه رب الحسین در ادامه مطالعات در رابطه با قیام حسینی عاشورا در کتاب “روح مجرد” نوشته محمد حسین طهرانی خواندم: «… صحنۀ عاشورا عالیترین مناظر عشقبازی است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال الهی، و نیکوترین مظاهر اسماء رحمت و غضب؛ و برای اهل بیت علیهمالسّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلی ذِروۀ حیات جاویدان، ...
ادامه مطلب »یادداشتی درباره یک غزل از دوران نوجوانی
به نام خدا با درود به همگی در پی درخواست تعدادی از عزیزانم در کمپین مبارزه با جعلیات ادبی در رابطه با یکی از سرودههای خیلی قدیمی بنده با مطلع: هرکسی یاری در این کاشانه دارد؛ من تو را یک هدف از رفتن میخانه دارد؛ من تو را که اخیرا در فضای مجازی و سایتهای اینترنتی به نام حضرت اخوان ...
ادامه مطلب »لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم
لحظهلحظه که به اطراف خودم مینگرم میرسد حادثهی تازهای از دور و برم در میان همهی دغدغهها، مشغلهها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شدهام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...
ادامه مطلب »پیش من تا ابدالدهر بمان؛ میارزد
پیش من تا ابدالدهر بمان؛ میارزد میخرم ناز تو ای عشق، به جان، میارزد بگذارید برقصم به شبستان شکست که تمامش به شکوه هیجان میارزد بگذارید بمیرم که در این قبر مخوف هرچه باشد به تمامی جهان میارزد تب کنم تا تو پرستار منِ مست شوی با تو هر قَدْر بگویم هذیان میارزد بنویسید به موسی ...
ادامه مطلب »بین شلوغیِ خس و خاشاک، اینبار
بین شلوغیِ خس و خاشاک، اینبار با عشقِ تو پر میزنم بیباک، اینبار ماندم چرا غمنامهام از متن تاریخ هی میرسد با حملهی پژواک، اینبار گردن گرفتم فتنههایت را زلیخا! من آمدم اما گریبانچاک، اینبار برگشتم از هر اتفاق تلخ و تاریک با خاطراتی رفته زیر خاک، اینبار آرامشم در سایه ی یک قهر مطلق از ...
ادامه مطلب »جشن امضا در جمع دوستان نشریه ذوالفقار
هوالرفیق کار قشنگ و غافلگیرانه دوستان نشریه ذوالفقار در روز کتاب و کتابخوانی در کنار جشن تولد سرکار خانم مریم فهیمینژاد یک جشن امضا و رونمایی خودمانی از فلوکستین بیست و در واقع یک دورهمی لذتبخش که حقیقتا شگفت زده شدم و بسیار خوش گذشت… خدایا شکر بابت دوستان خوب محمدعلی عربنژاد
ادامه مطلب »میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی
… و باز هم لطف دوستان و انتشار غزلی از مجموعه شعر “فلوکستین بیست” در شماره ۱۰۹۳۸ روزنامه سراسری خبر جنوب با تشکر از مدیر مسوول محترم و دبیر عزیز صفحه شعر و اندیشه میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی مبادا از من دیوانه، لختی رو بگردانی چنان از خندهات هی واژه میریزد، عزیز من! که یکسر میکند گل، بر لبم ...
ادامه مطلب »فصلی جدید در شبِ باران شروع شد
فصلی جدید در شبِ باران شروع شد همراه دردهای من آبان شروع شد خشخش صدای پای غزل میرسد؛ ولی ساق قلم شکست و خیابان شروع شد شد سیب آفریده و آدم تمام شد حوا نوشت: قصهی انسان شروع شد قاجار صف کشیده به تاراج چشمهات چشمک زدی و حمله به کرمان شروع شد پایان نداشتیم و… غزل بود و شعر ...
ادامه مطلب »امشب بزن به وادی دل، بیگدارتر
امشب بزن به وادی دل، بیگدارتر با من بیا به شهرِ جنون، بی قرارتر سر میرسی همیشهی ایام، پر نهیب هر وقت میشود دل من نابکارتر سر میکنم به شهرِ خیالاتِ نشئگی گاهی بیاد بوسهای از تو خمارتر ای همسفر! میان غزلها گلی بکار تا بیتهای من نشود بی بهارتر جان میدهم بخاطر یک خندهات؛ بخند حتی اگر بخواهی از ...
ادامه مطلب »قهر فرات
آمدم تا وسط هلهلهی شهر فرات غسل دادم قلمم را به دلِ نهر فرات؟! «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود» مشک بردوش و دوچشمش غزلِ قهر فرات مشک بر دوش شد و پُر زِ می نابش کرد عطشِ عشق، در این میکده بیتابش کرد چشمها خیره به این سورهی احساس شده داسها تشنهی خون بدن یاس شده آب در مُشت ...
ادامه مطلب »