شبیه آتش خاکسترم؛ هرچند خاموشم
برای ماندنِ در این خرابه سخت میکوشم
به این جمعی که زیر پیکرم با شوق میخندند
بگو ای بیصفتها! من خودم فریادِ چاووشم
نگاهم میکنی تا با سپاهِ تو بیاویزم
برای حملهی چشمت، لباس رزم میپوشم
میانِ دستهایت، دستهایم حرفها دارند
مرا محکم بغل کن چون که من محتاج آغوشم
خیابان تا خیابان کوچه تا کوچه نمیفهمم…
کجا منزل کنم؟ وقتی که مردی خانه بر دوشم
من و تو لحظهای بودیم و کلی عاشقی کردیم
خداحافظ! برو؛ اما نکن هرگز فراموشم
محمدعلی عرب نژاد