به نگاهت سوگند غرق آشوبم و میرقصد باد و در این بزمِ سپیدار، تو را میطلبم عصر دیروز که سرگرم اقاقی بودم به پرستوی مهاجر گفتم خبرم را ببرد به فراسوی زمان؛ مدتی هست که آوارهی اقلیم شبم به نگاهت سوگند چشم مهتاب مرا میطلبد آه؛ باید بروم پشت دریاچهی نور بوسهی گرم خداوند مرا میخواند آسمان، رقعهی ترحیم مرا ...
ادامه مطلب »آرشیو نویسنده: نیماد نیماد
شبیه آتش خاکسترم؛ هرچند خاموشم
شبیه آتش خاکسترم؛ هرچند خاموشم برای ماندنِ در این خرابه سخت میکوشم به این جمعی که زیر پیکرم با شوق میخندند بگو ای بیصفتها! من خودم فریادِ چاووشم نگاهم میکنی تا با سپاهِ تو بیاویزم برای حملهی چشمت، لباس رزم میپوشم میانِ دستهایت، دستهایم حرفها دارند مرا محکم بغل کن چون که من محتاج آغوشم خیابان تا خیابان کوچه تا ...
ادامه مطلب »