آرشیو برچسب: خلسه ی عشق

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم می‌رسد حادثه‌ی تازه‌ای از دور و برم در میان همه‌ی دغدغه‌ها، مشغله‌ها… در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر جرمم اینست که شاعر شده‌ام خیر سرم پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم مادرم پشت سرم ذکر و دعا ...

ادامه مطلب »

پیش من تا ابدالدهر بمان؛ می‌ارزد

پیش من تا ابدالدهر بمان؛ می‌ارزد می‌خرم ناز تو ای عشق، به جان، می‌ارزد   بگذارید برقصم به شبستان شکست که تمامش به شکوه هیجان می‌ارزد   بگذارید بمیرم که در این قبر مخوف هرچه باشد به تمامی جهان می‌ارزد   تب کنم تا تو پرستار منِ مست شوی با تو هر قَدْر بگویم هذیان می‌ارزد   بنویسید به موسی ...

ادامه مطلب »

بین شلوغیِ خس و خاشاک، این‌بار

بین شلوغیِ خس و خاشاک، این‌بار با عشقِ تو پر می‌زنم بی‌باک، این‌بار   ماندم چرا‌ غم‌نامه‌ام از متن تاریخ هی می‌رسد با حمله‌ی پژواک، این‌بار   گردن گرفتم فتنه‌هایت را زلیخا! من آمدم اما گریبان‌چاک، این‌بار   برگشتم از هر اتفاق تلخ و تاریک با خاطراتی رفته زیر خاک، این‌بار   آرامشم در سایه ‌ی یک قهر مطلق از ...

ادامه مطلب »
bigtheme