کمی تکیدهتر از قاب روی دیوارم و از سکوت پر از انتظار سرشارم چنان گذشت به من عمر، تلخ و بیحاصل به جان عشق از این روزگار بیزارم به جرم شعر و تغزل شماطتم کردند به دردِ لعنتیِ شاعری گرفتارم روانیام؟ به شما چه؟ شما چه میفهمید؟ رها کنید مرا در میانِ افکارم نفس نمانده برایم یکی بیاید کاش کشان ...
ادامه مطلب »