رعدی وزید و سرعت طوفان شدید شد باران! ببار؛ نوبت فصلی جدید شد از آتش سیاه، به گلزار معرفت گلبرگ لاله سوخت؛ ولی روسفید شد آرام بود خوابِ جهان در شبی مخوف یکمردِ پاک، کشتهی دستی پلید شد با او بگو که روز جهان شب شده؛ ولی برخیز پهلوان! که برای تو عید شد سر داد و پر کشید به ...
ادامه مطلب »آرشیو برچسب: شعر حماسی
تو را هرگز نفهمیدند…
تقدیم به زنده یاد سردار سلیمانی: تپشهای دلم از درد ناملموس میگویند از این داغی که شد در سینهام محبوس میگویند اقاقیهای این صحرا پس از مرگِ تو پژمردند تو را هرگز نفهمیدند و از افسوس میگویند تو با مرغان دریایی چه رازی را بیان کردی؟ که توصیف کلامت را به اقیانوس میگویند! تو در بین کدامین آتشِ تاریخ گل ...
ادامه مطلب »