رعدی وزید و سرعت طوفان شدید شد باران! ببار؛ نوبت فصلی جدید شد از آتش سیاه، به گلزار معرفت گلبرگ لاله سوخت؛ ولی روسفید شد آرام بود خوابِ جهان در شبی مخوف یکمردِ پاک، کشتهی دستی پلید شد با او بگو که روز جهان شب شده؛ ولی برخیز پهلوان! که برای تو عید شد سر داد و پر کشید به ...
ادامه مطلب »