متن کامل نقد استاد کاووس سلاجقه عضو محترم هیات مدیره اندیشه سرای فردوسی کرمان و مدرس دانشگاه بر یک غزل:
درود و به امید تن درستی و سرزندگی همه ی ایرانیان وجهانیان:
امشب درنقدشعر(مجازی) انجمن ادبی دل عالم هم راه بایاران وعزیزان هستیم بادو شعر. اما هردوکوتاه وگزیده است.
شعر نخستین رابه صفحه می آورم:
کمی محتاج آغوشم، سرِ سوزن بغل لطفا
برای این بلا تکلیفیام یک راهِ حل لطفا
دلم ناگفته دارد؛ فرصت ابراز، ناکافیست
در این ته ماندهی وقتم، مجال یک غزل لطفا
من از لبهات تشبیهی از این بهتر نمیدانم
دوباره صبح شد بانو! کمی نان و عسل لطفا
خدا در این حوالی چند وقتی گُم شده، آری
برایم معنیِ کاملتر از عزٓوجل لطفاً
شنیدم قبر شاعر میشود ماوای جمعی مست
پس از قدری شراب ناب، لبخند اجل لطفا
پیش ازاین ها،گاهی نکته ای یااشاره ای وشاید کمی به درازا، درعناصرشعری وعناصرهنری،سخن گفته ام،ازمیان این عناصر، یکی تخیل، درکارشاعری بسیارمهم است. تخیل به عنوان یکی ازفرایندهای عالی مغزانسان، می تواند زمینه ساز بسیاری ازخلاقیت های انسان ونوآوری های مادی ومعنوی درزندگی وپیرامون اوباشد.تخیل فرایندی ست که باکمک آن انسان می تواند بسیاری ناموجودها را درذهن خودایجادکند وبسیاری ناممکن هاراممکن سازد. تاآن جاکه این فرایند، یکی ازمهم ترین ابزارتوانایی ذهنی برای اختراع کنندگان واکتشاف گران باشد.
شاعرباکمک این نیرو به کشف وشهودمی رسد چنان که عارف نیزبرای رسیدن بسیاری ازحال هاو منزل ها،نیازمنداین نیروی کارسازوتوانای تخیل است. نگارش وادبیات خلاق علاوه برشکوفایی دانش واندیشه، نیازی بسیاربه تخیل دارد. که درکنارزبان بتواندکارهایی کارستان بکند.وخواننده ی خودرا به راستی اززمین برگیردوبه آسمان برساند.این نیروی محرکه وتوانای هرهنرمندی درهرهنری و هر مخترعی درهراختراعی وبسیاری کارها وامورجاری زندگی ست.اما گاهی مابدون شناخت ازواقعیت ها،برخی ازفرایندهای عالی ذهن رانادیده می گیریم واین نشانه ی بی شناختی ست.
درهرحال،شعرناب نیازمندتخیلی ناب است ، وتخیل ناب ازیک توانایی کامل برواژگان زبان وچگونگی ایجادرابطه ی هم نشینی درمیان آن هابرمی خیزدتا خواننده رابه درک این زیبایی برساندواو رابه وجدی شاعرانه بیاورد. یعنی به کارگیری یک زبان شاعرانه. پس یک شاعرتوانا می تواندتخیل خویش رابپرورد وبگستردوبه پردرآورد، چگونه؟ باتکیه بربه کارگیری درست وبه جا وزیبای زبانی هنری بابیانی کارآمد، به گمانم درشعرپیش روی ما، شاعربه این هدف های شاعرانه رسیده است.نتیجه ی چنین دست یافتنی، شعری خواهدبود، که درفرم ومحتوا پا به پای هم باشد.معنایی زیبا،درست واندیشه ساز،در اندامی زیبا،درست ومورد پسند.
دراین غزل کوتاه، شاعردرعین این که ایجاز را به خوبی رعایت کرده است، اما زیبایی ظاهری درفرم وزیبایی هم نشینی هردورابه خوبی رعایت کرده است. واین هم نشینی درست، فرصت تغییری دررابطه ی جانشینی رابرهر کسی می بندد،زیرا چنین نیازی رااحساس نمی کند.واین یعنی خوبی یک سخن هنری ویک نگارش خلاق که هم آفرینش گرمعناست وهم بنایی چنان زیباداردکه نیازمندنقش ونگار تازه نیست.
خیلی کوتاه،پرجذبه و شاعرانه، شاعرمی گوید، کمی محتاج آغوشم. سخنی که می تواندمانتدیک جمله ی معمولی فقط حرفی باشدبرای گفتن، اما دراین حاشعرمی شود،زیرا واژه های پس ازآن، به آن خیال انگیزی ،زیبایی زبانی،وحس وعاطفه می بخشد.ومی شودشعر، سرسوزن، بغل لطفا،اوج عاطفه.التماس گری انسان برای آن چه که هرانسانی درهرزمانی وجایی ،بی دروغ نیازمندآن است تا روانی سالم وبه سامان داشته باشد. ابراز عاطفه، ابرازمهرومحبت، چه ازپدرومادرباشد،یاازدوست،یا اعضای یک خانواده،هرچه قدرناچیز! حتا سرسوزن. وبیش ترین زیبایی شعری و زبانیش دراین سرسوزن نهفته است.که به گونه ای تجاهل عارف وپارادوکس هر دو درآن نهفته است. وپاره ی دوم نیزبه همین زیبایی ست.ساده،بی تکلف،واقع گرایانه برای این بلاتکلیفی، یعنی بیان درماندگیی که شاعرخودبه آن آگاه است. و می داند که طرف گفت وگویش توانایی رفع آن رادارد.
بیت دوم، همه جیزبربک روال منطقی ابرازمی شود وپیش می رود،اما بازبانی شاعرانه، راست وبی تکلفی ظاهری، این است که می گویم شاعردربهره مندی اززبان، تواناست،زبان شاعرانه،ساده وزیباست. دلم ناگفته دارد، کوتاه اما به ژرفا،تاثیرگذار وبی پیرایه./فرصت ابرازکافی نیست./ تقریبا چندان تفاوتی بازبان گفتارندارد،اما هم روان است وهم شاعرانه،دراین ته مانده ی وقتم، بازهم خودمانی،ساده ودل پسند، اما این نیم مصرع پایانی دیگرخیلی شاعرانه وعاطفی اش می کند.که اجازه ی سرودن یک غزل می خواهد، درفرصتی که حتا نمی تواند،حرفش رابزند،چه آررویی که بیانگردرونی پرمهروخویی پرعاطفه است.
دربیت سه،زیبایی کارشاعردرپراکندن وجداکردن اجزای تشبیه است بدان گونه که خودخبرمی دهدکه می خواهدتشبیهی بسازد، درنتیجه آن جاکه می گوید: / من ازلب هات تشبیهی ازین بهترنمی دانم./ مشبه راکه لب ها باشد، می آورد،وبه معشوق یامخاطبش پیام می دهدکه می خواهم بهترین تشبیهی که بلدم، برای لب هایت بباورم.این وعده دادن،خود، به گونه ای برزیبایی شعر،شاعرانگی آن وزیبایی زبان به کاررفته افزوده است. وآن گاه، مشبه به را که نان وعسل است می آورد،درواقع شاعربرآن است که بگوید، لب هایت مانندنان وعسل است باوجه شبه شیرینی وعطرآگینی، بسیارزیباست.
بیت چهارم، پنداری یک باره ازتصویرگری عاطفی به گونه ای دیگر توجه شاعررا جلب کرده است، ومعنا تاحدی،اجتماعی می شود،هرچندکه می تواندپیوندی با همان درونه ی پیشین نیزداشته باشد،وکنایه گونه ای برای معشوق.
گم شدن خداوند،کنایه ای است آشکار،ازبی مهری مردم وبی تفاوتی اطرافیان شاعربه حق وحقیقت که اواحساس می کند،دیگرکسی به یادخدانیست. همه ی ذهن ها وضمیرها راچنان بوی نامطبوع وگس مادیات وعشق پول به هرقیمتی پرکرده است،که دیگرکسی به خدا نمی اندیشد،وتواندبود که هدف شاعرمعشوقی باشدکه درراه مهرورزی وعشق عاشق، بی رحم است وخدایی نظرنمی کند. اما پاره ی دوم، بازهم سخن رابه همان معنای خداگریزی که جانشین خداترسی شده است،و بهتربگویم چراترس؟! بایدانسان به خدایش عشق بورزدنه این که ازاوبترسد یا بترسانیمش،اما شاعرهیچ کدام رادرپیرامون خودنمی بیند.واین اورا وامی داردکه تصویری دیگر،ازخدابرایش بیاورند، وبه کنایه می گوید: کامل ترازعز وجل وچه چیزدرشناخت او،زیباتر ازعزیز بودن وگرامی بودن خدا؟درواقع کنایه گونه ای که شاعرمی آورد.هشداری ست،نکو وزیبا واندیشیدنی.
وبیت پایانی، زیباست،تصویرگریش هم نیک است. فقط بوی ناامیدی وناکامیش نازیبا وناخوب است.وهمین که سخن ازقبرواجل می آید،پایه های امید،سست می شود،یاسی رقت آوردامن بیت رامی گیردوهمه ی امیدرا یک باره می بلعد،زیرا که قبر ( همان گور فارسی که معرب شده ،رخوتناک وحرکت کش است) درست در مقابل جوش وشوروحرکت می ایستد،هرچه قدرهم که بخواهیم،محکم باشیم، چنین است.امادرعین یاس آوری محتوا، ساختارشعرش دراین بیت هم نکوست.
به ویژه درپاره ی دوم، / پس ازقدری شراب ناب، لبخند اجل لطفا، / که استعاره ی لب خنداجل، دوباره جان سخن رامی گیرد،وای کاش شاعربه جای مفهوم بیت پایانی، بیتی دیگردرمی گنجاند،امیدبخش، استواروشورآفرین!
اما ساختار،وتناسب میان قبرواجل خوب است،ساختارکلی بیت به تبع بیت های پیشین نکوست،
شاعردرایجاد قافیه ای درست موفق است وردیف لطفا که درساختارغزل امروزی می آید، خوب است.ووزن شعرردیف وزیباست،وزن چهاررکنی؛
مفاعیلن، مفاعیلن،مفاعیلن، مفاعیلن که وزنی باطمانینه ،آرام ودرعین حال درایجادیک ریتم دل نشین عالی ست.اما مفهوم کلی بیت آخرش که بامستی رفتن، است. نیکو وادعای قبرشاعر وزیارت گاهی مستان،تصویری نه چندان نو،اما ساختاری خوب دارد.
به نظرمی آیدکه شاعرخوش بختانه درکارشعروسرودن،تواناست.درغزل جوان (امروزی) –که تقلیدگونه ای ازغزل سبک هندی ست،ومتاسفانه درکل بیش ترپای بندفرم است وساختارتا محتوا،– توانایی دارد.اما یکی ازبزرگان شعرمی گوید: ای کاش بازهم سال های بیش تری شعرمی خواندم،تا این که بخواهم شعربسرایم. به این معنی که هرچه بیش تربخوانیم ومطالعه کنیم، توانایی خودرابالاترمی بریم وآگاهانه ترشعرمی گوییم،
شعرشان زیبا،دل نشین،و نکوبود، دستشان پرتوان واندیشه ی ایشان هرروزبارورتر باد!
کاووس سلاجقه