هوالشهید
بد نیست به بهانهی هفته دفاع مقدس این قطعه از جنگ که نگاه دیگری به یک رزمنده دارد، برگرفته از یادداشتهای پدرم دربارهی یک همرزم و همکار را با هم بخوانیم
شهید مسعود مستقيمی از همکاران قدیم من در استانداری کرمان بود و مسئوليتي در حوزه استاندار وقت داشت؛ ضمنا از طرف رئیس دفتر استاندار وقت، اجازه داشت برخي مكاتبات را امضا كند؛ روزي در حال بيرون رفتن از اطاق محل کارش بود، در همان لحظه یک نفر ارباب رجوع نامهاي چند برگي داشت و بنا به جهاتي عصباني بود و خبر هم نداشت که آقای مستقيمی به كجا ميرود؟ دوید به طرف مسعود و با ناراحتی گفت: … كجا ميروي؟ نامه هايم را امضا كن، خدا كند بروي و برنگردي! مسعودمستقيمی با همان رافت همیشگی که در چهره و رفتارش داشت، نامهها را از دست ارباب رجوع گرفت و امضا کرد و با احترام به آن ارباب رجوع داد وگفت: “شاید به آبروی شما این بار رفتم و برنگشتم!!!”
و رفت…
ارباب رجوع لحظاتی ماتش زده بود وقتی این برخورد را از شهيد مستقيمي دید، از بچههای استانداری پرسید: ایشان مگر کجا میرفت؟
گفتند: جبهه…!
آری اين آخرين مرتبه اي بود كه مسعود مستقيمي عازم جبهه بود؛ او رفت و ديگر برنگشت…
برگرفته از:
کتاب شاید به آبروی شما
پینوشت:
۱_ دوستان عزیز میتوانند این کتاب را از موسسه بوستان انتظار در خیابان طالقانی کرمان تهیه کنند یا اینکه آدرس رو برای بنده به دایرکت اینستاگرام، یا سامانه پیامکی: ۱۰۰۰۰۱۱۰۰۰۹۹۰۹ یا از طریق سایت اعلام کنند تا کتاب خدمت دوستان ارسال شود.
۲_ پدرم این روزها خیلی سخت به لحاظ جسمی و روحی به هم ریخته و بیمار است برایش دعا کنید.
***
از یاد من نمیرود آثار جنگها
تا زخم کهنهی پدرم، درد میکند…
یاعلی
محمدعلی عرب نژاد
۳۱شهریور۹۹