امشب بزن به وادی دل، بیگدارتر
با من بیا به شهرِ جنون، بی قرارتر
سر میرسی همیشهی ایام، پر نهیب
هر وقت میشود دل من نابکارتر
سر میکنم به شهرِ خیالاتِ نشئگی
گاهی بیاد بوسهای از تو خمارتر
ای همسفر! میان غزلها گلی بکار
تا بیتهای من نشود بی بهارتر
جان میدهم بخاطر یک خندهات؛ بخند
حتی اگر بخواهی از این جانثارتر…
مردی کویریام که به تاریخ میروم
مدفون به قعرِ خاطرهای شورهزارتر
دارد مرا دوباره به تحریر میکشد
اینبار رنگ زرد رُخم آشکارتر
مستِ غرور، مستِ شعف، مستِ آرزو
سر میدهم به پای شما پایدارتر
پرواز میکنم به ثریای عاشقی
هر لحظه شاعرانهتر و شهریارتر
#محمدعلی_عربنژاد_عاکف
?از مجموعه شعر:
#فلوکستین_بیست