به نگاهت سوگند غرق آشوبم و میرقصد باد و در این بزمِ سپیدار، تو را میطلبم عصر دیروز که سرگرم اقاقی بودم به پرستوی مهاجر گفتم خبرم را ببرد به فراسوی زمان؛ مدتی هست که آوارهی اقلیم شبم به نگاهت سوگند چشم مهتاب مرا میطلبد آه؛ باید بروم پشت دریاچهی نور بوسهی گرم خداوند مرا میخواند آسمان، رقعهی ترحیم مرا ...
ادامه مطلب »شعر نو و سپید
کسی اینجا نیست…
دستت را زیر سرم بگذار میخواهم خوابم را روی ابرهای داغ ببارم نگران نباش کسی اینجا نیست که ببیند به جز خدا که مهربان است… محمدعلی عربنژاد_عاکف
ادامه مطلب »همهمه ی تاریخ
تقدیم به #فاطمه ماهترین همسفر روزهای زندگی و قهرمان زندگی #عاکف : من نمیفهمیدم که به تاریخ پر از همهمهای آمدهام مبهم و پیچیده چارم فروردین، که تمامی غزلهای مرا میخوانَد پدری هست که فردای مرا میداند مهر آکنده شد از هر نفس مادر من در سرآغاز شب دلتنگی باغچه با من گفت: مادرم رایحهی مریمهاست مادرم حادثهی پاییز است ...
ادامه مطلب »روز جهانی سکوت
در پایان نامهای پر از سکوت اینگونه رقم خوردم: نارنجی و سرد شبهای طولانی پادشاه فصلها بی لالایی و قصه در کنار خوشههای پروین از زهره تا ناهید در لابلای بوته های نسترن با مریمها و سوسنها با ترانه و ستاره آخ فراموش کردم من در جنگلهای اول مهر شیداترین دل را به تماشا نشستم از گرگان تا کرمان مست ...
ادامه مطلب »برای هجدهم شهریور (سروده ی جدید فاطمه حمزه پور-ناهید)
من آمده ام… یک روز پس از قیام… برای هجدهم شهریور در قامت تابلوی سکوت مطلقا ممنوع در مسیر یکطرفه ی عاشقی دوازده روز تا خیابان پاییز برگ ریزان ها را به تماشا نشسته ام و چادری که روی خش خش دردها، خاکی می شود و باز برای تو سروده ام فقط برای تو… ف.ح.ناهید
ادامه مطلب »این روزها، این شب ها
این شب ها به تمامی درد پی بردم تمام درد… از سر انگشتان پا تا موخورک تاج سرم این شب ها که هر کدامش تیره تر از شب گذشته است… خوابهایم تعبیر انزوال من است. این شب ها تاریک تر از همه ی سی سال گذشته است دارد نفسم تنگ میشود و فکرم، قلبم، همچنین حال و آینده ام… سرم ...
ادامه مطلب »جاده آسفالت ریحانه
یخ زده ی سرمای ماه مجهولم جامانده ام در حسرت یک قاب در حسرت انتشار یک کتاب در حسرت گفتن حرفهای بی ربط و مربوط در محدب ترین قوس آینه های وارونه در جاده آسفالت شده ی ریحانه و در قلابی ترین عکس مرد دوهزار چهره که همچنان در دست های مرموز برف های سیاه قله میرقصد آبرویم عزتم استقلالم ...
ادامه مطلب »آهای اهالی منطقه!
من حامل قریب چهل سال قصه ام، از شهریور ۵۷ تا آذر ۹۴ از صدر سپید روی تا زاکزاکی سیاه چرده موسی تا ابراهیم آتش های در زیر خاکستر قلمم ادعای نویسندگی خود را به رخ کر و لالان تاریخ می کشد. مخاطره ها را نهیب خواهد زد… …اینجا عصر حجر نیست عصر اندیشه و آزادی بیان است چهره ی ...
ادامه مطلب »