معجزه سر نمیرسد از راه،
این خرافات، وَهم و تلقین است
آی انسان! تو برده خواهی شد،
تا زمانی که منطقت این است
منطقی که ستم پذیرت کرد
منطقی که به ظلم پا داده
در میان تظلم مطلق،
راه تو تا همیشه تمکین است
در هبوطِ کرامت انسان
روزها فکر میکنم دارد
به کجا میبرد مرا با خود؟!
درد امنیتی که تضمین است
گردنم را شکسته یک قاتل
توی میدان که نامش آزادیست
وسط انقلاب و جمهوری
شهر زیر لبِ تبرزین است
ای رفیقانِ شاعرم دیگر،
دفترم را به باد بسپارید
زیر باتوم، له شده شعرم،
حکم شورای وقتِ تامین است
دود میآید از لب #بهمن،
داد میریزد از شب #آبان
اینکه در شهر باز میرقصد
رنگ #خون است و بوی #بنزین است
محمدعلی عرب نژاد عاکف
#صدای_آبان۹۸