باز هوای سحرم آرزوست
خلوت و مژگان ترم آرزوست
شکوه غربت نبرم این زمان
دست تو و روی توام آرزوست
خسته ام از دیدن این شوره زار
چشم شقایق مگرم آرزوست
واقعه دیدن روی ترا
ثانیه ای بیشترم آرزوست
جلوه این ماه نکو را ببین
رنگ و رخ روی توام آرزوست
این شب قدرست که ما با همیم
من شب قدری دگرم آرزوست
حس ترا می کنم ای جان من
عزلت شبی دگرم آرزوست
خانه عشاق مهاجر کجاست
در سفرت بال و پرم آرزوست
حسرت دل باز دارین شعر من
جام میی در حرمم آرزوست
مرحوم احمد عزیزی