با یکی دونفر از دوستان نشریه ذوالفقار کرمان، در حوالی بلوار جمهوری کرمان بنا به دلایل خبرنگاری، پرسه می زدیم، کمی که از چهارراه امیرکبیر بالاتر آمدیم، سه چرخه ای-که بانویی مشکی پوش و محجبه بر آن سوار بود- با سبدی پر از ظرف های سمنو، در عقب سه چرخه چشممان را خیره کرد.
ابتدا رد شدیم ولی کمی جلوتر به اتفاق و همفکری بچه ها تصمیم گرفتیم توقف کنیم و چند ظرف سمنو از این مادر عزیز بخریم. ایستادیم؛ تا رکاب زنان رسید. خوشرویی «مادرجون» موجب شد گپ و گفت کوتاهی با او داشته باشیم. سمنوها را خریدیم و برای انجام امور اداری جلوتر آمدیم، سردبیر نشریه برای کار اداری از خودور پیاده شد. تصویر مادر جون را که همچنان با انرژی رکاب زنان می آمد در آیینه خودور، خودنمایی می کرد. به سادگی نمی شد از کنار این بانوی با غیرت کرمانی رد شد؛ در مجاور یکی از ساختمان های اداری بلوارجمهوری، دوباره مادرجون را به حرف گرفتیم. یکی دوتا مشتری دیگر هم پیدا شد. درباره ی پخت سمنوهای خوش مزه اش حرف های زیادی برای گفتن داشت ابتدا حاضر به گفتگو نبود ولی بالاخره با حرافی های خبرنگاری مجابش کردیم که حداقل از انگیزه اش برای این کار بگوید که چرا و چگونه در این سن و سالی که باید به استراحت بپردازد، به چه علتی صبح زود برای فروش سمنوهای خانگی و خوشمزه از خانه بیرون می زند؟؟ چند عکس یادگاری از او بگیریم و دومرتبه راه افتادیم. غیرت این بانوی کرمانی ذهنمان را مشغول کرده بود که با چه انگیزه و شوقی و با چه عقیده ی منحصربفردی از خیابان مصطفی خمینی اینهمه راه را رکاب زده است؟؟
غیرت روزنامه نگاری ما هم نمی گذاشت از این مسئله رد شویم و چیزی نگوییم و ننویسیم. این مادر که تمام دغدغه اش خلاصه می شد به اینکه هیچ بانکی حاضر به همکاری با او نیست و یک کارت خوان سیار ندارد و به همین دلیل مشتری های فراوانی را از دست می دهد!!
غیرت زنانه مادرجون به ما انرژی مضاعفی داد و مصمم شدیم تا حداقل تا نوروز۹۶ در همه شماره های نشریه از او و غیرت و کار قشنگش تبلیغ کنیم؛ تا مگر به گوش مسوولین اقتصادی شهر و استان و کشور و به گوش آنان که از بیکاری می نالند؛ برسد
برای این مادر با غیرت تبلیغ کنید…
م.عرب نژاد.عاکف
۱۳بهمن۹۵