همراه باحادثه هشتم آبان ماه ۹۵ در خیابانهای پرخاطرهی شهر کرمان، پس از بازدید از چند پروژه ی عمرانی و بررسی وضعیت چند نقطه ی ترافیکی شهر در هوای نسبتا گرم پاییزی(!!) جای یک بستنی زعفرانی خالی بود که عقدهی گرمای آبان را بر سرش خالی کنیم که…
حالا پس از ۱۵ سال کار و تلاش های بی وقفه و سپری کردن بهترین دوران عمر و بهترین ساعات روز در فضای اداری، درد دل کردن با یک نفر که حرفت را بفهمد خیلی عالیست؛ که آن هم…
دفتر محل کار جدید هم به نوعی در آستانهی تجهیز است و باید شروع کرد…
…آری هشتم آبان را باید شروع کرد، در جایی که:
میتوان نوشت، می توان حرف زد، می توان از دردها و مشکلات گفت، می توان درد دل کرد و می توان آزاد و راحت آنچه را-که لازم است-منتشر کرد.
بزودی آبان در واژه هایی جدید اتفاق خواهد افتاد. گوش شیطان کر، روزهای جدید و متفاوتی در نشریه ذوالفقار کرمان شروع خواهد شد. روزهای قلم و کاغذ و اندیشه و عشق.
و حالا هشتم آبان؛ یعنی همان روز قیصر امین پور… با شوق فراوان و انرژی تازه و با هدفی متفاوت، تکرار می شود…
این تکرارها، رمانی تاریخی خواهد شد …
و حالا در این بین،تماسهای تلفنی و برخی حرکات غیرعادی از سوی آدم های غیرعادی، حکایت از خیلی چیزها دارد… دوستان قدیم و جدید و قصههای از ما بهتران، همچنان گریبانگیر هوای تازه ی شهر است.
و خدا هست و زندگی جاریست
محمدعلی عربنژاد
(عاکف)
هشتم آبان ۹۵
ساعت صفر عاشقی