نامه ای به دختر سید صفدر حسینی: خدا نمی بخشد!…

از: فرزند یک جانباز ساده بازنشسته

به: دختر سیدصفدر حسینی

من شاعرکی هستم زخم خورده از خیرالموجودین لیست ناامید و حالا بیرون شده از لابلای غزلهایی که درد را با زبان عاشقانه به تصویرمی کشد، ساعات اولیه و گرم بامداد یک سه شنبه از تیرماه ۹۵ را با یک بی خوابی عمیق پشت سرم میگذارم. یک بی خوابی به بلندای سکوت دردناک این چند روز در قبال فیش های نجومی آقایان و حمایت قاطع آقازادگان، با صرف وقت خانه ی ملت و حق ملی دستهای پینه زده ای که سرانگشت های آبی آنها در انتخابات ها نماد حماسه ی  ملی است!!

خواهر من!

من برادر تو هستم شما از پدرتان گفتید و حقوق به حق او بگذارید من هم از پدرم بگویم: همان جانباز بی ادعا که جوانی اش را برای انقلاب گذاشت و درس و کتاب و دانشگاهش را در زیر آتش خمپاره های ابرقدرتهای جهان خلاصه کرد. همانکه امروز به رغم ترکش های موجود در بدن نحیفش و ریه ی شیمیایی اش و روحیه ی موج انفجاری اش، آدرس دقیق بنیاد جانبازان کرمان را نمی داند؛ آیا شما این را میدانستید؟

من به یقین می دانم او راضی به قلم فرسایی امشب من نیست. اما بگذار امشب برای اولین بار در طول دوران زندگی رضایت پدرم را نادیده بگیرم و بنویسم.

دختر گرانقدر حاج صفدر!

پدر انقلابی ام برای این دولت و این نظام تا پای جان و آبرو خدمت کرد و تا لحظه بازنشستگی بر خلاف تمام موقعیت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که داشت با ساده ترین لباس و با ساده ترین وسیله نقلیه راه خانه تا اداره را سپری کرد. بارها و بارها به دلیل خرابی موتور سیکلتش با پای پیاده به اداره رفت و امروز میفهمم که چرا او پیاده روی را دوست داشت آری او پیاده نظام جبهه ها بود که در دوران پس از جنگ، بعضی روزها پول کرایه تاکسی را هم نداشت.

پدرم بلد بود وزیر شود و نشد؛ میتوانست نماینده مجلس شود و نشد؛ و او از میان شود و نشدها، لقمه ای میخواست که قدیمی ها به آن می گفتند: لقمه حلال

ای ساکن خانه ملت!

ما ملتی هستیم که عرق و نجابت آریایی و اعتقادات مکتب اسلامی مان اجازه نمی دهد زیر بار فشارهای اقتصادی و تحریم ها زبان به شکوه باز کنیم و دشمن را شاد کنیم فرزند رمضان و عاشوراییم و از تشنگی و گرسنگی دم نمی زنیم…

…حرف و درد در اینباره بسیار است و پدرم راضی نیست بیش از این بگویم فقط به همین بسنده می کنم:

دو سه روز قبل سر قبر یونس زنگی آبادی وقتی از پدرم پرسیدم که نظر شما درباره فیش های نجومی چیست؟ فقط و فقط خیره به عکس همرزم شهیدش دقایقی سکوت کرد و بعد زیر لب خیلی آرام و آهسته گفت: خدا نمی بخشد…

آری ای نماینده ی عزیز ملت بزرگ ایران!

سلام مرا به پدر عزیزتان برسانید و بگویید که: «خدا نمی بخشد…»

والسلام

محمدعلی عرب نژاد خانوکی(عاکف)

2 دیدگاه

  1. احسنت داداش
    بسیار زیبا و تاثیر گذار
    ولی شکم ها و گوشهایی که از حرام پر شده باشه ،این صداها و نوشته ها رو نه میفمند و نه میشنوند حتی اگر صدای امام غریبمان حسین بن علی(ع) باشه…

  2. سلام محمد جان
    لطف دارید.
    در حد وظیفه گفتیم
    بقیه ش با خدا

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...