روی صندلی بیمارستان

#هوالبصیر

در زدم
کسی باز نکرد
تلفن کردم و کسی جواب نداد
آیفون بالا و پایین و چپ و راست…
خبری نبود
پلاستیک حاوی دلستر و کیک‌ها به انگشت اشاره‌ام آونگ شده بود…
کمی ایستادم
و دوباره برگشتم به سوپر مارکت
یک لیوان گرفتم و نشستم روی صندلی فست فودی کناری
کمی کیک و دلستر و کمی تا قسمتی فضای مجازی نوش جان کردم
باقیمانده‌ی دلستر و چند کیک قسمت رهگذر متکدی شد
رفتم به سمت کارواش
هنوز ماشینم آماده نشده بود
برگشتم -قهوه چی! نسکافه لطفا
-تلخ یا شیرین؟
-با شیرین حال می‌کنم
-چشم
-سیگار هم دارید؟
-سیگارهای خودمان هست…
خلاصه اینکه سر درد دلم با قهوه چی باز شد
حرف‌هایم را که شنید
گفت:
-اولی که وارد شدی فکر کردم مامور اماکن هستی؛ ولی نه مثل اینکه خودی هستی
-مدت کوتاهیست که خودی شدم..
-پس آهنگ رو قطع نمی‌کنم
-راحت باشید
قرص‌هایم را نخورده بودم
دست هایم می‌لرزید
به صندلی تکیه دادم
رفقای قهوه چی هم آمدند
یکی‌شان ارتشی بود و بچه‌ها کاوه صدایش می‌کردند
و زمان در چرخش عقربه‌های ساعت سپری می‌شد
غروب داشت خود نمایی میکرد
تلفن زنگ زد:
-الو؟
-حاجی خاک توسرم…. خواب رفتم
-نگران شدم اتفاقی برات افتاده باشه
-نه!! خواب رفتم
-الان هستی؟
-آره دفترم
-جایی نمیخوای بری؟
-نه!
-پس اومدم…
دفتر شرکت مثل همیشه بوی سیگار نمی‌داد و هوای پاک مشامم را نوازش می‌داد
اندکی در لابلای شعرهای سنگین و قصه‌گویی کولی‌ها و لولی‌ها و لوطی‌ها گذشت
دوباره رفتم به سمت کارواش
استارت که زدم ، تلفن زنگ زد:
خبر شدم که دختره‌ی بیچاره درد زایمانش گرفته و شوهرش نیست(خیلی زودتر از موعد مقرر)
تیک تاک تیک تاک…..
ساعت ۱۱ شب بود
روی صندلی بیمارستان از خواب پریدم
عکس‌هایم را در مسیر بازگشت مرور کردم
تلگرامم را به موازات در حیاط خانه باز کردم
باغچه را آب دادم
صدای خروس، لرزش نسیم و رقص انگورها…
تلفنم در دستم عجیب بوی گل نسترن گرفته‌بود
اما نسترن می‌خواست بخوابد
احضاریه دادگاه که به دستم رسید، فهمیدم در این سرزمین هیچ چیزی ملی نیست بلکه میلیست…
شب بخیر #ناهید
#محمدعلی_عربنژاد_عاکف
یک قدم مانده به حکومت مردادیهای ۹۷

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...