درود به همهی آنها که هستند؛
آنقدر سینهی مجروحم، مالامال از لطف بیاندازهی دوستان است که هیچ واژهای برای تشکر و قدردانی پیدا نمیکنم.
پدربزرگم رفت و من که بهت زدهی این اتفاقم؛ به گونهای مورد عطوفت دوستان عزیز هستم که نمیدانم با کدام عبارت از مهربانی آنها تشکر کنم.
همهی آنها که نگذاشتند چهاردهم تیرماه امسال در درد جدایی از پدربزرگم، بهتنهایی غصه بخورم و به تنهایی اشک بریزم.
همهی آنها که بودند و به هر شکلی و از هر طریقی ابراز همدردی کردند و تسلیت گفتند و شریک غصهام شدند.
دوستان عزیزم! من در کمال فروتنی و با عشق، دست تکتک شما را_که در کنارم حضوری پر از مهر دارید_میبوسم و از همهی شما میخواهم برای آرامش روح پدربزرگم دعا کنید.
و اما
پدربزرگ عزیزم!
هرگز باورم نمیشد که امسال قرار است در #روز_قلم برای نبودن تو بنویسم:
رفتی و چتر عاطفه ها رفت از سرم
رفتی ولی نبودن تو نیست باورم
ای سنگزیر خسته ترین آسیاب شهر
با طعمتلخ صبر تو من آشناترم
تکلیف من بدون تو آیا چه می شود
مانده است روی دست من اندوه آخرم…
محمدعلی عربنژاد عاکف