روز قلم براهالی دیار قلم مبارک باد
دوباره کلک غزل می رود قلم بزند
به صفحه ی دل غمدیده رنگِ غم بزند
دوباره قافیه با درد متحد شده است
که باز حادثه ی دیگری رقم بزند
رسیده از سفر چاه، کفتری به حضور
که حرفهای دلش را در این حرم بزند
صدایِ پای شبِ شعر می رسد، نکند؛
که قصد کرده سکوت مرا به هم بزند!
به روی گونه ی زردم نشسته عطر سرشک
شبیه کاهگل کهنه ای که نم بزند
هزار مرتبه گفتم خوشا بحال دلش
کسی که با تو در این کوچه ها قدم بزند
بیا به عاکف غمدیده درد تازه ببخش
چقدر از تو و از بوسه هات دم بزند؟؟!!…