بین شلوغیِ خس و خاشاک، اینبار
با عشقِ تو پر میزنم بیباک، اینبار
ماندم چرا غمنامهام از متن تاریخ
هی میرسد با حملهی پژواک، اینبار
گردن گرفتم فتنههایت را زلیخا!
من آمدم اما گریبانچاک، اینبار
برگشتم از هر اتفاق تلخ و تاریک
با خاطراتی رفته زیر خاک، اینبار
آرامشم در سایه ی یک قهر مطلق
از دست خواهد رفت خیلی پاک، اینبار
انگار باید بشکند در اوج مستی
پیوندِ من با دخترانِ تاک، اینبار
ناهید اگر چشمک زند؛ با کهکشانش
میریزمش بر پهنهی افلاک، اینبار