ای ایران! ای مرز پرگهر!…
چندیست با زبان شیرین سخنان امروزی، ازخاک زادگاه شاعرت، بوی پهن می آید!!!!
اما من از جنوب شرق ایران، پیام نجابت کریمان را آورده ام.
از دیار «فواد»،«خواجو»، «ارفع»، «همایون»، «اطهری»، «جهان» و از زادگاه نوابغی مثل «سلیمانی ها» و امانتدارانی مانند «پهلوان عطا احمدی» نشانی از انسانیت و احترام به همراه دارم. از تمدن چندهزار ساله ی «کُنارصندل دقیانوس»و «ارگ بم» سخن خواهم گفت. من از شهر «باهنر» و شش هزار و اندی حماسه آفرین به خون تپیده، حرفهای نگفته ای در دلدارم. من از کتاب تاریخ شهرم آمده ام که در هر برگ آن، اسطوره هایی نهفته و تمدنی ۳۵۰۰ ساله را به تصویر کشیده است؛ تمدنی که افتخار نگهداری از اشیاء آن، با موزه های بزرگ دنیاست. من از تعریف «سرچشمه» و «میمند» و «فیروزه های شهربابک» قیمتی ترین قصه های سنگواره ها را در گوش فلک زمزمه میکنم. من سنگ «بنای جبلیه» را به سینه میزنم. من از طراوت بوی کاهگل های نم خورده «باغ شاهزاده» در زیر باران زمستانی و از کوچه پس کوچه های شهرم به اینجا رسیده ام. من از خاک و خل های شهرم-که بردستان نجیب «شیخ بهایی» معمار «حمام گنجعلیخان» بوسه می زند-درس مهر و محبت آموخته ام، من در چشمان صبور دهاتی هایی که جنازه ی عزیزان شان را از زیر آوار پنجم دی بیرون کشیدند؛ خدا را دیده ام. من از پدربزرگ آسیابانم شنیدم که گندم زار معطر کرمانی ها همواره پیام محبت وعشق و مردانگی و نجابت آدمیان را به همراه داشته است. من از «حسنیه ی ایران» آمده ام که بوی آرام بخشِ گلابِ چارسوی بازار قدیمی آن، همچنان فریادهای عاشورائیان را به رخ مخاطره های دیرین می کشاند.
مخلص کلام اینکه اینجا سرزمینیست که جنایت آغامحمدخان قاجار هم اشک مردم صبورش را در نیاورد؛ ولی این روزها از توهینی که شد اشکشان هم درآمد و دردِ «توهین شهرزاد» خشم نجیبان کریم را به همراه داشته و دارد…
امروز حرفهای ناگفته از زخمهای تاریخم را یک به یک، با بازگویی غصه ای برخاسته از زخمی نو، از زبان «شیرین شهرزاد»، طاق زده ام. چراکه شنیده ام حتی چسب زخم تبلیغات این سریال-که درگوشه و کنار شهر برچهره ی زخمی دیوارها خودنمایی میکند-مرهمی برسخنان شیرین نشد.
خیلی وقت است که مسیر ادب و منطق و برهان و عقلانیت را، قدم زنان در کوچه های شهرم طی کرده ام و اینک آمده ام که بگویم که من از مکتب حماسی «میرزارضا» برخاسته ام که سوغاتش، موجب دگرگونی مسیر تاریخ معاصر ایران و زمینه ساز ساخت «سریال شهرزاد» شد.
و اما جناب آقای فتحی!!
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد…
اگر سخن راندنِ برخاسته از «بوی پهن»، هنر است؛ چه هنرمندانه زبان شیرینتان شکر ریخته است!
توصیه میکنم چند روزی از تهران بیرون بیایید و در شروع یک «هزارویکشب» دیگر، در زیر آسمان صاف شهر کرمان در جوار اعتقادات راسخ کریمان و در وصفِ معماری عمارات های زیبای شهرم، قصه ای نو بخوانید؛ چرا که این توهین را هرگز نمی بخشیم…
والسلام
م.عرب نژاد(عاکف)
۲۳ آذر ماه ۹۴