یخ زده ی سرمای ماه مجهولم
جامانده ام
در حسرت یک قاب
در حسرت انتشار یک کتاب
در حسرت گفتن حرفهای بی ربط و مربوط
در محدب ترین قوس آینه های وارونه
در جاده آسفالت شده ی ریحانه
و در قلابی ترین عکس مرد دوهزار چهره
که
همچنان در دست های مرموز برف های سیاه قله میرقصد
آبرویم
عزتم
استقلالم
ادبیاتم
عشقم
در گرو یک تعهد لعنتیست
من اینم:
یک «عین» به «کاف» نرسیده
زخم خورده ی «نون» و «میم»
و بازیچه ی «شین» و «سین»
اما صبورم
همراه با خودنمایی یک کتاب سه جلدی
در دکوری خانه ام می خندم
یک ترک تحصیل کرده از نسل انقلاب فرهنگی
متعهدترین عاشقم
مرا با تاخیر مثنوی ام تنها بگذارید
«برجام» به «فرجام» رسید
و من
شاعری که
همچنان در لابلای تحریم واژه هایم
از حق مسلم خود گذشته ام…
«عاکف-۲۸دی ماه ۹۴»