گلهام، پژمردند؛ بر این خاک، نفرین!
در دشت، بر سرهای زیر لاک، نفرین!
خوابم پریشان است و من درگیر فریاد
بر حمله ی کابوس وحشتناک، نفرین!
در انقلابی نو، اسیر اعترافم
بر دخمه های ظلمت ساواک، نفرین!
بد مستی ام را بر غزل تقسیم کردند
بر واژه های دختران تاک، نفرین!
من ماندم و درد عقوبتهای یک ریسک
بر آدم بی منطقِ بی باک، نفرین!
یوسف ترینم در غریبستان یک مکر
بر این گریبان بدون چاک، نفرین!
دارد هوس می بارد از شهر مجازی
بر عشق های مضحک ناپاک، نفرین!
آماج تهمت های بی پایان عشقم
نفرین به این معشوقه ی شکاک، نفرین!…
نفرین به این معشوقه ی شکاک….
عالی بود
آخرین تصحیح
میدونم منتشر نمی کنی ولی خودت بخون
نیرنگ و فریب خلق را پایان نیست
این قلب به خون نشسته را سامان نیست
هر وقت دلم ز مکر او می گیرد
گویم به خودم عواقبش ارزان نیست
مومن به خدای روزهای سختم
دانم که عقاب کردنش آسان نیست
ای مردم پر فریب حیلت پیشه
هشدار که از خدا کسی پنهان نیست
با شعر و کلام و صد هزاران نیرنگ
این راز دگر مستحق کتمان نیست
من میگذرم از آنچه با من کردی
تو باش و کویری که در آن باران نیست
ش.ص