برای پدربزرگم که دیگر نیست…

در هوای برگ ریزان، شهر در بیداد ماند
بی حضورت باغچه در حسرت شمشاد ماند

خواستم تکبیرگویان با تو‌همراهی کنم
در گلوی خسته‌ی من حسرت فریاد ماند

تیشه‌ای بردار و جای کوه بر جانم بزن
رازهای بیستون در سینه‌ی فرهاد ماند

عدل دارد خودنمایی می‌کند در باغ ما
«رنج گل بلبل کشید و» گل برای باد ماند

خانه‌ی اجداد عاکف، مهد عاشق پیشه‌گیست

شاعر این خانمان، در عشقِ مادر زاد ماند…
۲۴/۸/۹۵
عاکف

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...