آرشیو نویسنده: admin
شعر خوانی در شب شعر چله ۹۷ انجمن دل عالم
ارفع و دعای کمیل
یادداشتی برای برنامه من و شما
هوالسلام با احترام به تمامی مجریان عزیز سیما، باید عرض کنم که چرا و با چه توجیهی صدا و سیمای ما باید یک برنامهی زنده را به دست شخصیت #بی_ادب و #بی_سوادی مانند #آرش_ظلی_پور بسپارد که با چنین رفتار #وقیحانه، با نهایت #بی_ادبی به مهمان برنامه #توهین کند؟؟؟ متاسفانه #رسانه_ملی به نقطهای رسیده که با وجود اینهمه شخصیتهای توانمند در ...
ادامه مطلب »جشن امضا در جمع دوستان نشریه ذوالفقار
هوالرفیق کار قشنگ و غافلگیرانه دوستان نشریه ذوالفقار در روز کتاب و کتابخوانی در کنار جشن تولد سرکار خانم مریم فهیمینژاد یک جشن امضا و رونمایی خودمانی از فلوکستین بیست و در واقع یک دورهمی لذتبخش که حقیقتا شگفت زده شدم و بسیار خوش گذشت… خدایا شکر بابت دوستان خوب محمدعلی عربنژاد
ادامه مطلب »جشن امضای فلوکستین بیست
میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی
… و باز هم لطف دوستان و انتشار غزلی از مجموعه شعر “فلوکستین بیست” در شماره ۱۰۹۳۸ روزنامه سراسری خبر جنوب با تشکر از مدیر مسوول محترم و دبیر عزیز صفحه شعر و اندیشه میان هقهقِ دلتنگیِ شبهای بارانی مبادا از من دیوانه، لختی رو بگردانی چنان از خندهات هی واژه میریزد، عزیز من! که یکسر میکند گل، بر لبم ...
ادامه مطلب »فصلی جدید در شبِ باران شروع شد
فصلی جدید در شبِ باران شروع شد همراه دردهای من آبان شروع شد خشخش صدای پای غزل میرسد؛ ولی ساق قلم شکست و خیابان شروع شد شد سیب آفریده و آدم تمام شد حوا نوشت: قصهی انسان شروع شد قاجار صف کشیده به تاراج چشمهات چشمک زدی و حمله به کرمان شروع شد پایان نداشتیم و… غزل بود و شعر ...
ادامه مطلب »امشب بزن به وادی دل، بیگدارتر
امشب بزن به وادی دل، بیگدارتر با من بیا به شهرِ جنون، بی قرارتر سر میرسی همیشهی ایام، پر نهیب هر وقت میشود دل من نابکارتر سر میکنم به شهرِ خیالاتِ نشئگی گاهی بیاد بوسهای از تو خمارتر ای همسفر! میان غزلها گلی بکار تا بیتهای من نشود بی بهارتر جان میدهم بخاطر یک خندهات؛ بخند حتی اگر بخواهی از ...
ادامه مطلب »نفرین به …؟؟
#هوالجبار #نفرین و #لعن را برای #خشونت بر زبان نمیآوریم بلکه ادامهی سلسلهی شمرها و یزیدها در طول تاریخ، فرهنگ این معاندت با #شمریت و #یزیدیت را در دلهای #صلح_طلب و #آزادیخواه و #آزاده نهادینه کرده است. #امام_حسین را مظهر #آزادگی و #صلح و مبارزه با #نادانی و #کوتاه_نظری میدانیم و شناختیم. آری ما هزاران سال است که با گلوی ...
ادامه مطلب »قهر فرات
آمدم تا وسط هلهلهی شهر فرات غسل دادم قلمم را به دلِ نهر فرات؟! «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود» مشک بردوش و دوچشمش غزلِ قهر فرات مشک بر دوش شد و پُر زِ می نابش کرد عطشِ عشق، در این میکده بیتابش کرد چشمها خیره به این سورهی احساس شده داسها تشنهی خون بدن یاس شده آب در مُشت ...
ادامه مطلب »