می ریزد امشب از قلمها درد، برگرد
حالا بیا از راه خود، برگرد، برگرد
محضِ خداوندِ کبوترهای چاهی
ای همنشینِ واژههای درد! برگرد
شبهای کوفه، گرمِ لبخند تو بودند
در سینهها حبس است آهِ سرد، برگرد
امشب، تحجُّر در کمینت مانده تا صبح
ای شب ستیز! از راهِ این شبگرد، برگرد
تشنه به خون عدل و انصاف است ای مرد!
شمشیرِ زهرآلودِ یک نامرد برگرد
چشمانمان در انتظار نان و خرماست
بابایِ خوبِ چهرههای زرد! برگرد
راحت بگویم، مدتی، بیتو نشسته
روی ترازوی عدالت گرد، برگرد…
محمدعلی عرب نژاد(عاکف)