سروده های کلاسیک

برای پدربزرگم که دیگر نیست…

در هوای برگ ریزان، شهر در بیداد ماند بی حضورت باغچه در حسرت شمشاد ماند خواستم تکبیرگویان با تو‌همراهی کنم در گلوی خسته‌ی من حسرت فریاد ماند تیشه‌ای بردار و جای کوه بر جانم بزن رازهای بیستون در سینه‌ی فرهاد ماند عدل دارد خودنمایی می‌کند در باغ ما «رنج گل بلبل کشید و» گل برای باد ماند خانه‌ی اجداد عاکف، ...

ادامه مطلب »

مصباح روشن

یوسف رسید و شهر خریدار می شود جمعیتی روانه ی بازار می شود مصباحِ روشنِ شبِ تاریکِ من! بیا این راه، با حضورِ تو هموار می شود من با شما خوشم؛ بخداوندی خدا هرچند این معاشقه انکار می شود امشب تمام قافیه ها کربلایی اند شعرم دوباره وارد پیکار می شود هر لحظه عطرِ تربتِ پاک تو می رسد عمداً ...

ادامه مطلب »

پایان روز شهریار: “دیوان به دیوان”

با عذرخواهی فراوان و کمی با تاخیر روز شعر و ادب فارسی را به محضر همه دوستانم، بخصوص دلبختگان وادی ادب و شعرای عزیز تبریک عرض می کنم. هم اکنون که روز بزرگداشت استاد شهریار تبریزی رو به پایان است؛ خدمت دوستان رسیدم به این بهانه: “دیوان به دیوان” غزلیست حاصل سرقت از شاعران بزرگ، و در این ثانیه های ...

ادامه مطلب »

برای دخترم به مناسبت روز دختر

مریم! بیا با من بخوان شعر اقاقی را سرخم؛ سپیدی؛ بارور کن این تلاقی را   مریم! تو رخ دادی میان شعر و فهمیدم تنها دلیل سوژه های اتفاقی را   مریم! نگاه تو شراب تازه ی عشق است پر می‌کند پیمانه‌ی خالی ساقی را   لبخند تو راز تمام جاودانی‌هاست در تو تماشا می‌کنم اسرار باقی را   دنیا ...

ادامه مطلب »

دیدن…؟!

دیدن، شمیم رایحه‌ای از شنیدن است دیدن، ترانه‌ی شبِ از خود رمیدن است   دیدن، شکوهِ ناب ترین شعرِ زندگیست دیدن، کنار قافیه‌ها آرمیدن است   دیدن، مرا به سوی هدف سوق می‌دهد دیدن، شروعِ ثانیه‌های رسیدن است   دیدن، پیام آمده از قعر سینه‌هاست دیدن، به سمتِ قاصدکِ دل دویدن است   دیدن، کلام زنده‌ی لب‌های داغِ ماست دیدن، ...

ادامه مطلب »

بت های این بتخانه…

به مناسبت ورود و دفن شهدای گمنام به کرمان:   دارند می‌آیند مردانی که گمنامند گمنام اما راه حلّ هر معمایند   دارند می‌رقصند همراه سکوتی محض آری چقدر این قاصدک‌ها ناز و آرامند   آزادگی را ارمغان آورده می‌دانند گنجشککان باغ، بندِ دانه و دامند   ای آسمانی‌ها! حقیقت را ببارانید اینجا حقیقت‌های ما هم غرقِ اوهامند   ای ...

ادامه مطلب »

بچه ماهی

بداهه ای در بازگشت از سفر مشهد و حال و هوای خاص حرم: «بچه ماهی» نوشتم باز هم پیش تو شعرِ بی‌پناهی را مقفا کرده ام تصویرهای “یاالهی” را رمیده آهویی از بند صیاد و یقین دارد مداوا می‌کند چشمِ تو دردِ بی‌پناهی را تمنا می کنم از خشکی ساحل ببر دیگر به دریای پر از مهرِ خودت این بچه ...

ادامه مطلب »

وجود محض…

هر زمانی که دلم درگیرِ غفلت می‌شود معتقد هستم که در حقت خیانت می‌شود   ای وجود محض! ای بودِ مسلم! پیش تو ادعایِ بودنم، دارد جسارت می‌شود   این مسیر آلودگی هرگز نمی‌بیند به خود هر کسی یک رو شود مرد طریقت می شود   بین مغضوبان نشستم جز ضرر حاصل نشد رحمتی فرما که قطعا با محبت می‌شود ...

ادامه مطلب »

به میمنت روز قلم: «صدای پای شب شعر»

روز قلم براهالی دیار قلم مبارک باد   دوباره کلک غزل می رود قلم بزند به صفحه ی دل غمدیده رنگِ غم بزند   دوباره قافیه با درد متحد شده است که باز حادثه ی دیگری رقم بزند   رسیده از سفر چاه، کفتری به حضور که حرفهای دلش را در این حرم بزند   صدایِ پای شبِ شعر می ...

ادامه مطلب »

انتشار غزلی از عاکف به همراه دو شعر از شاعران کشور در نشریه کرمان امروز

سرویس خبر: روز گذشته ۱۳ تیرماه۹۵ نشریه کرمان امروز در شماره ۲۳۴۵ خود غزلی از محمدعلی عرب نژاد(عاکف) را به همراه دو سروده از سروده های آقای سهیل پرند شاعری از پایتخت و خانم زهرا وهاب(ساقی) شاعره اصفهانی دو تن از بهترین شاعران کشور را منتشر کرد. پایگاه اطلاع رسانی محمدعلی عرب نژاد ضمن تشکر از جناب آقای فتح نژاد ...

ادامه مطلب »

حاضر جوابی های تو…

می‌برد دل را شکوه قامت رعنای تو دشت زیبا می‌شود از عطرِ روح افزای تو   شهر اذعان کرده گلها را به وجد آورده است در میانِ بوستان، رقاصی زیبای تو   غنچه‌های نسترن، می‌ریزد از شاخِ لبت باغ، مبهوت است از حاضرجوابی‌های تو   گریه می ریزم به یمن مقدمِ تو بیت بیت می نشیند شبنمِ اشکِ غزل در ...

ادامه مطلب »
bigtheme