لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم

لحظه‌لحظه که به اطراف خودم می‌نگرم

می‌رسد حادثه‌ی تازه‌ای از دور و برم

در میان همه‌ی دغدغه‌ها، مشغله‌ها…

در تلاشم که فقط آبرویم را بخرم

توی این شهر پر از حادثه و فتنه و شر

جرمم اینست که شاعر شده‌ام خیر سرم

پدرم گفت: “خفه!” من نگرانم نکند

بِشْکند حرمتی از ریش سفید پدرم

مادرم پشت سرم ذکر و دعا خوانده و من

راحت از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

دخترم! دغدغه دارم که تو شاعر نشوی

و همین فکر مرا می‌کشد آخر، پسرم!

حرف‌ها دارم و بگذار نگویم که مباد

نوزد شعله‌ای از آتشِ دل، در اثرم

هرچه اغیار بگویند به من، باد هواست

خم شده زیر غمِ تهمتِ یارم، کمرم

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...