ارتش عشق

زلزله رقص‌کنان آمد و دیوار شکست
تکیه دادم به دلم، هیبتِ آوار شکست

رفتی و خاطره‌ها ماند و من و شورِ غزل
ودل از غصه‌ی این حادثه سرشار شکست

ارتشِ عشق به جنگِ دل من آمده‌ بود
بغضِ یک شهر در این حمله‌ی تاتار شکست

مرگ هم در نفسم گم شد و هنگامِ وداع
آخرین ثانیه‌هایم، کمرِ دار شکست

دود می‌خواست ببوسد نفسم را دمِ صبح
چوبِ کبریت، کنارِ لبِ سیگار شکست

کوچه آماده‌ی یک حادثه‌ی نو شده بود
و قرار من و تو لحظه‌ی دیدار شکست

ناگهان پسته‌ی خندان لبت باز شد و
وسط معرکه‌ها، قیمت بازار شکست

بیت‌ها بوی شرابِ لبِ تو داشت ولی
مست شد شعر من و قافیه این‌بار شکست

حرفمان ماند و به پایان نرسیدیم عزیز!
زیرِ بارِ غزلم قامتِ خودکار شکست

محمدعلی عربنژاد عاکف

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...