از حال و هوای دل ارفع خبرت نیست

۱۳ بهمن هر سال نام بلند ارفع کرمانی  را در ذهن و قلب بسیاری از ارادتمندان به غزل و عشق، تازه می سازد و حالا با یک هفته تاخیر و تقصیر در خیابان ارفع کمی قلم فرسایی می کنیم و از او که عاشق بود و عارف سخنی سر و دست شکسته خواهیم گفت:  استاد فقید سیدمحمود توحیدی متخلص به ارفع کرمانی فرزند مجدالسادات از شاعران معاصر کرمانی  و از نام‌آوران شعر و غزل معاصر ایران به‌شمار می‌آید.
سید، عشق  را در ارتباط مهرآفرین و صمیمی با اهالی دل خلاصه کرده بود. مهمان نواز بساط غزل و عشق و معرفت بود. آغوش ادیبانه او برای شاگردانش  و اهالی عشق و ادب و عرفان و معرفت همیشه باز بود، حال خاصی داشت و به زیبایی های دنیا کاملا واقف بود و زبانش متاثر از روح بلندش بود.
درباره آزادگی و پرهیز از نگاه عوام گرایانه در شخصیت و ابعاد وجودی سید محمودتوحیدی حرف برای گفتن زیاد است. استاد ارفع از شهامت و شجاعتي خاص بر خوردار بود و این شهامت ویژه کاملا در تمامی شعرهای او مشهود است. حقیقت را بیان می کرد گاهی حقایق شعر ارفع برای گروهی خوش نمی آمد؛  اما  برای ارفع مهم بازگویی حقیقت بود چرا که حضرت استاد، به هيچ وجه اهل تملق و چاپلوسي نبود . و این آزادگی او بود که موجب شده تا ارفع پیش خدا و خلق خدا عزتی فراوان داشته و دارد.
تمامي دوستان وآشنايان و نيز آنانكه در كار شعر و شاعري دستي دارند و عطر غزل ناب، مشام جانشان را تحت تاثير قرار مي دهد بر اين باورند كه ارفع، به خصوص در دهه آخر عمر ارزشمند خود، تحول عجيب و باور نكردني يافت.
اگرچه در نگاه اول غزل ارفع  به لحاظ زباني خيلي دغدغه ی شعر امروزی و جنبه ی نوآوري ندارد اما قداست و لطافت شعر سید، براحتی خواننده  را با خود درگير مي‌كند.
ارفع در حقیقت یک عارف بود و اهل فن و ادب به خوبی می داند که آنچه  که ارفع در شعر خود عرضه  کرده است، صرفا خوانده شده در مكتب و مدرسه و دانشگاه نبود، بلكه اغلبش به اعجاز كلام شباهت دارد گوئي حضرت حق بواسطه نجابت  پاکی و مردم داری او آنچه را كه لازمه صعود و دگرگونيست؛ به او بخشيده و در سحرگاهان عشق و بيداري تهجد، دولت جاويدش داده و دعايش را اجابت كرده بودند كه قلندروار می گوید:
دستم بگير و از دل غربت به در بكش /از اين رباط كهنه به كوئي دگر بكش//گم گشته ام ميان كوير سياه شب/ ما را به سوي هودج سرخ سحر بكش
در ادبیات عرفانی ارفع کاملا مشهود است که وی معشوق خود را با چشم بصیرت دیده بود و وصال را با تمام وجود حس و لمس کرده بود. و در این طریق عارفانه از قید و بندهای دست و پا گیر، فراری بود:
لیلای من باشد عیان در هر مکان در هر زمان/زاهد چرا بهر نشان هی لا و الاّ می کنی؟
می شود به جرات گفت آنچه شعر ارفع را از ساير شاعران معاصر متمايز مي سازد اين است كه او همانقدر به زيبايي كلام اهميت ميداد كه به محتواي معاني، نیز توجه خاصی داشت. به عبارت ديگر وي آنچنان در تلفيق اين دو مهارت داشت كه حتي اهل نظر مي ماندند كه او در سرايش آن شعر، اولويت را به زيبايي كلام و همآغوشي دلنشين و شيرين واژه ها داده، يا به صلابت و سنگيني و محتواي مولانا گونه؟
گر میوه ای هنوز بغل خواب شاخ ایست/طفل کمان بدست قضا نانجیب نیست
او الفباي عشق را ازبخوبی آموخته بود و خوب مي دانست كه از كدامين راه مي توان به اوج زيبايي صورت و عظمت واقعي معني رسيد . رابطه او با حضرت دوست، تجلي واقعي عشق و ايمان بود.
استاد ارفع در طول تحمل ناملايمات مختلف از جمله بيماري توان سوزش، كسي هرگز او را در حا لتي نا اميد و نگران مشاهده نكرد. او پيوسته مرگ را با چهره گشاده استقبال ميكرد.
وي در سيزدهم بهمن هزار و سيصد و هفتاد و نه عاشقانه به ديدار معشوق و معبودش شتافت. و بنا به خواسته اش پيكرش همراه با سماع و طنين دف با حضورجمع كثيري از هنرمندان و علاقه مندانش به خاك سپرده شد.پس از آن نيز شبهاي بسياري همراه با ياد و نام او مراسم هاي ذكر و سماع در محل آرامگاهش‌ در بهارستان هنرمندان كرمان‌ دامنه کوه های صاحب الزمان(عج) کرمان را از عطر دف و نی و ساز آکنده می سازد.
محمدعلی عرب نژاد-شاگرد کوچک کلاس ارفع

 

انتشار در نشریه ذوالفقار کرمان-شماره ۸۷۶

۲۰یهمن۹۵

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
x

شاید بپسندید

مسمومیت دانش‌آموزان

#هوالعزیز گاهی بر سر برخی مسائل اجتماعی و یا حتی اعتقادی با دخترم اختلاف‌نظرهای جدی دارم و برخی مواقع این اختلاف نظرها به بحث‌های جدی کشیده می‌شود و بعضا جدال‌مان بشدت بالا می گیرد، با اینکه برایم آینده و اندیشه‌ی دخترم، خیلی ...

چه کسی جاسوس است؟

چه کسی جاسوس است؟! بدون مقدمه اینکه به‌جای یک عقیق دو عدد به انگشتانش دارد؛ به‌جای یک اثر ، سه اثر سجده بر پیشانی دارد؛ یقه‌ی پیراهنش را هم تا آخر بسته است؛ ته ریش هم دارد؛ حرف هم که می‌زند انگار دکترای ...

تقدیم به مهر

🖤تقدیم به مهر: زمانِ رعد و برق خطبه‌اش، هنگام طوفانش زمین می‌لرزد از آرایه‌های قهرِ پنهانش مدد کن ای قلم! امشب که بی‌پروا زدم دل را به اقیانوس مواجی که پیدا نیست پایانش کتابی مملوِ از فضل است و باید عالَمی عالِم ...